ارزش و فضیلت انتظار فرج

http://zohor-59.persiangig.com/image/123.jpg

ارزش و فضیلت انتظار فرج

1. امام رضا (ع) : به نقل از پدران بزرگوارش فرمود : رسول خدا (ص) فرمود : برترین اعمال امت من انتظار فرج از خدای عزوجل میباشد. 

بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

 

2. رسول خدا (ص) : و انتظار فرج عبادت است. 

بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

 

3. رسول خدا (ص) : برترین عبادت انتظار فرج است. 

بحارالانوار جلد 52 صفحه 125

 

4. مردی از امام علی (ع) سوال کرد : محبوب ترین اعمال پیش خدا کدام است ؟ امام (ع) فرمود : انتظار فرج.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

 

5. امام سجاد (ع) فرمود : انتظار فرج از بزرگترین گشایشهاست. 

 بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

 

6. امام جواد (ع) : با ارزش ترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است. 

 منتخب الاثر صفحه 223

 

7. امام زین العابدین (ع) فرمود : انتظار فرج از جمله بزرگترین اعمال انسان است. 

 یوم الخلاص فی ظل القائم المهدی صفحه 232

 

8. امام صادق (ع) : اگر کسی که منتظر حضرت است ( حضرت مهدی عج) از دنیا برود و حضرت بعد از او قیام کند اجر او همانند اجر کسی است که زمان او را درک کرده ، پس بکوشید و منتظر باشید ، گوارا باد بر شما ای یاران مورد لطف خدا. 

 کتاب غیبت نعمانی صفحه 200

 

9. مولا امیرالمومنین علی (ع) : کسی که مطیع فرمان ما باشد در حظیرة القدس با ما خواهد بود ، و کسی که منتظر امر ما باشد همانند کسی است که در راه خدا به خونش در غلتیده باشد. 

 بحارالانوار جلد 52 صفحه 123

 

10. امام صادق (ع) : کسی که مایل است جزء یاران حضرت مهدی (عج) قرار گیرد ، باید منتظر باشد و اعمال و رفتارش در حال انتظار با تقوی و اخلاق نیکو توءم گردد.

 بحارالانوار جلد 52 صفحه 140

 



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،ارزش و فضیلت انتظار فرج،انتظار فرج،فرج،ارزش و فضیلت انتظار،ارزش،فضیلت،،احادیث مهدویت،احادیث، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : سه شنبه 7 مهر 1394
شخصیت منتظران حضرت مهدی (عج)

http://shamimzohor.ir/DataCenter/2013/07/00imam-mahdi1.jpg

شخصیت منتظران حضرت مهدی (عج)

1. مولا علی (ع) : کسی که منتظر امر و فرمان ما باشد ، همانند کسی است که در راه خدا به خون خود غلتیده است. 

منتخب الاثر صفحه 496

2. امام صادق (ع) : اگر کسی از شما بمیرد در حالی که منتظر حکومت امام زمان (عج) بوده ، همانند کسی است که با امام قائم (ع) در خیمه اش بوده است ، سپس اندکی درنگ کرد و فرمود : نه بلکه همانند کسی است که در کنار حضرت زد و خورد کند ( با دشمنان جنگ کند ) ، سپس فرمود : نه ، به خدا قسم ، بلکه مانند کسی است که در کنار رسول خدا به شهادت برسد. 

بحارالانوار جلد 42 صفحه 126

3. امام صادق (ع) : کسی که در حال انتظار فرج امام زمان (عج) بمیرد به منزله کسی است که در راه خدا با شمشیرش جهاد کرده باشد.  

بحارالانوار جلد 42 صفحه 126

4. امام باقر (ع) : بدانید کسی که منتظر حکومت حق باشد ، پاداش او همانند پاداش روزه دار شب زنده دار است.

اصول کافی جلد 2 صفحه 176

5. امام سجاد (ع) : بهترین مردم هر زمان کسانی هستند که منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) هستند.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

6. امام صادق (ع) : کسی که بر این امر ( ولایت ائمه (ع) ) بمیرد و منتظر امام (ع) باشد ، همانند کسی است که در خیمه امام قائم (عج) باشد. 

بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

7. امام صادق (ع) : ای ابوبصیر ، خوشا به حال شیعیان و پیروان قائم ما ، که در زمان غیبت او منتظر ظهور ، و در زمان ظهور مطیع او هستند آنها اولیای خدا هستند که ترس و اندوهی برای آنان وجود ندارد. 

بحارالانوار جلد 52 صفحه 150

8. امام صادق (ع) : خوشا به حال کسی که در زمان غیبت قائم ما به فرمان ما چنگ زند و قلب هدایت شده اش به طرف باطل متمایل نشود.    

بحارالانوار جلد 52 صفحه 123

 



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،امام زمان،احادیث مهدویت،احادیث،شخصیت منتظران مهدی،شخصیت،حضرت مهدی(عج)،شخصیت منتظران، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : دو شنبه 6 مهر 1394
وظایف زمان انتظار

http://up.zibashahr.com/image/1391/04/Expectation.jpg

وظایف زمان انتظار

1. امام جواد (ع) : همانا قائم ما مهدی (عج) است که بر مسلمانان واجب است در زمان غیبت او منتظرش باشند و هنگام ظهورش از او اطاعت کنند.

منتخب الاثر صفحه 223

2. حضرت مهدی (ع) در نامه مبارکش به سفیر خود محمدبن عثمان فرمود : برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید ، چون همین دعا موجب فرج شماست.

منتخب الاثر صفحه 268

3. امام جواد (ع) : حضرت ( مهدی عج ) دارای غیبتی است که روزهایش زیاد و مدتش طولانی ، پس افراد مخلص منتظر ظهور او هستند و افراد شکاک منکر او هستند.

منتخب الاثر صفحه 224

4. امام کاظم (ع) : خوش به حال شیعیان ما که در زمان غیبت قائم ما به دوستی ما چنگ می زنند و در دوستی ما و برائت از دشمنان ما استوارند آنها از ما و ما از آنها هستیم ، آنها به پیشوائی ما راضی شدند و ما هم به شیعه بودن آنها راضی و خشنودیم و خوشا به حال آنها ، به خدا قسم آنها در روز قیامت با ما و مرتبه ما هستند.

بحارالانوار جلد 51 صفحه 151

5. حضرت محمد (ص) : مردم ! بشارت باد بر شما فرج (( مهدی )) (عج) ، چون وعده خدا تخلف پذیر نیست و حکم او برگشت ندارد و او حکیم و آگاه است و براستی فتح الهی نزدیک است. 

یوم الخلاص صفحه 226

6. امام صادق (ع) به زراره فرمود : اگر زمان غیبت را درک کردی ، این دعا را همیشه داشته باش :

خدایا ، خودت را به من بشناسان ، چون اگر خودت را به من نشناسی ، پیامبرت را نخواهم شناخت ، خدایا رسول خود را به من معرفی کن چون اگر رسول تو را نشناسم ، حجت تو را نخواهم شناخت ، خدایا حجت خود را به من معرفی کن زیرا اگر حجت تو را نشناسم از دین خود گمراه شده ام. 

بحارالانوار جلد 52 صفحه 146

7. حضرت محمد (ص) : کسی که در زمان غیبت ، حضرت قائم را که از فرزندان من است ، انکار کند همانند مردگان جاهلیت مرده است.   

بحارالانوار جلد 51 صفحه 73

8. امام صادق (ع) : آیا ملاک قبولی اعمال بندگان را به شما خبر دهم ؟ روای گفت : بله ، امام فرمود : ملاک قبولی اعمال عبارتند از : 1.شهادت این که معبودی به جز خدا نیست و حضرت محمد (ص) بنده و رسول اوست 2.اقرار و اعتراف به دستور الهی 3.ولایت اهل بیت (ع) 4.برائت از دشمنان اهل بیت (ع) 5.تسلیم در مقابل اهل بیت 6.تقوی 7.کوشش در راه خدا و آرامش 8.انتظار حضرت مهدی (عج)  

غیبت نعمانی صفحه 200

 



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی، وظایف زمان انتظار،وظایف زمان ظهور،انتظار،وظایف ظهور،وظایف انتظار،منتظر،زمان انتظار،زمان ظهور،احادیث مهدویت،احادیث، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : دو شنبه 6 مهر 1394
احادیث درباره آخرالزمان

http://s1.picofile.com/file/7887988602/15851235349010846311.jpg

احادیث درباره آخرالزمان

مسخ ارزشها در آخرالزمان

امام علی (ع) : روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی ( قرآن خوانده میشود ولی به آن و دستوراتش عمل نمیشود ) ، و از اسلام جز نامی  باقی نخواهد ماند . ((مردم خود را مسلمان می نامند در صورتی که دورتر از همه کس به اسلام هستند )) .مسجدهای آنان در آن روزگار آبادان ، اما از هدایت ویران است.مسجد نشینان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد ، بدترین مردم زمین می باشند ، که کانون هر فتنه ، و جایگاه هرگونه خطاکاری اند ، هرکس از فتنه بر کنار است او را به فتنه بازگردانند ، و هرکس که از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشانند ، که خدای بزرگ می فرماید : به خودم سوگند ! بر آنان فتنه ای بگمارم که انسان شکیبا در آن سرگردان ماند!. و چنین کرده است ، و ما از خدا می خواهیم که از لغزش غفلت ها در گذرد.   

 نهج البلاغه حکمت 369

 حضرت محمد (ص) : روزگاری بر مردم بیاید که از قرآن جز نشان بجای نماند ، و از اسلام جز نامی نماند ، مردم خود را مسلمان می نامند در صورتی که دورتر از همه کس به اسلام هستند ، مسجد های آنان ( در ظاهر ) آباد است ولی ( در باطن ) از هدایت ( و حقیقت ) ویران ، فقهای آنان بدترین فقهای زیر آسمان هستند ، قتنه از نزد آنها بیرون آید و به همان ها نیز باز می گردد.  

روضة الکافی جلد 2 صفحه 138

 

احادیث آخرالزمان

1. امير مومنان(ع): پشتها سنگين شود و حوادث پياپي واقع شود.

2. امير مومنان(ع) : او (حضرت قائم( عج)) هنگامي ظاهر مي شود كه حقيقتها كم اجر و دنباله روها از نابخردان پيروي كنند.

3. امير مومنان(ع): عربها دچار اختلاف شوند اشتياق به ظهور افزون شود.

4. امير مومنان(ع): عفاف و خويشتن داري از جامعه رخت بربندد و ... و شيطان بر همگان چيره شود.

5. امير مومنان(ع): زنها فرمانروايي كنند، حوادث جانكاه و كمرشكني روي مي دهد.

6. امير مومنان(ع): شكافنده ها بشكافند و پيش بتازند ،تيز پروازان حمله كنند.

7. امير مومنان(ع): عراق را فتح كنند و هر نوع اختلافي را با خونريزي پاسخ دهند.

8. پيامبر(ص): براي مردم روزگاري ميرسد كه تنها همّ وغمّشان شكم آنها و شرف آنها تجمّلات زندگي و قبله ي آنها زنهايشان مي گردد.

9. پيامبر(ص): دين و آئين آنها درهم ودينارشان مي باشد، آنها بدترين خلايق هستند براي آنها نزد خدا ارج و مقامي نيست.

10. پيامبر(ص): هنگامي كه روابط نامشروع شيوع پيدا مي كند زلزله زياد مي شود.

11. پيامبر(ص): هنگامي كه براي كارهاي ناشايست تعاون وهمكاري كنند و در احكام دين از يكديگر دوري كنند.

12. پيامبر(ص): انسان به پدر ومادرش جفا مي كند ولي با دوستانش از راه وفا وصفا وارد     مي شود.

13. پيامبر(ص): هنگامي كه تكبّر و خودپرستي در اعماق دلها نفوذ كرد آنطور كه سمها در بدنها نفوذ ميكند.

14. پيامبر(ص): گناهان علني شوند و محرّمات الهي سبك شمرده شوند.

15. پيـامبر(ص): زمـاني مي آيد كه مـردم گـرگ درنده مي شونـد، هر كس گرگ نباشد او را  مي خورند.

16. پيامبر(ص): مردم به انجام منكرات تظاهر مي كنند ... و اموال فراوان براي غنا و موسيقي خرج مي شود.

17. امير مومنان(ع): كسي كه امر به معروف كند، خوار شود و كسي كه مرتكب گناه شود، مورد ستايش قرار گيرد.

18. امير مومنان(ع): هنگامي كه نيازها وگرفتاريها فراوان شود مردم همديگر را نشناسند.

19. امير مومنان(ع): انسان براي استمداد به نزد برادرش برود، او را در قيافه اي ديگر غير آنچه بود مي بيند.

20. امير مومنان(ع): هنگامي كه مرد ها با مردها در مي آميزند و زنها با يكديگر.

21. پيامبر(ص): هنگامي كه امت من نماز را ضايع كنند و از شهوات پيروي كنند.

22. امير مومنان(ع): مرد را براي پوشيده نگه داشتن همسرش سرزنش مي كنند.

23. پيامبر(ص): مرد ها خود را شبيه زنها و زنها خود را شبيه مرد ها مي كنند.

24. پيامبر(ص): هنگامي كه زنها جامه مردان را بپوشند و پوشش حياء از آنها گرفته شود.

25. پيامبر(ص): سپس زماني مي آيد كه قاريان قرآن را مي خوانند ولي از حلقومشان تجاوز نمي كند (عمل نمي شود...).

26. پيامبر(ص): قرآن را طبق خواسته هاي خود توجيه مي كنند و آئين خدا را آراء خود تفسير و تحليل مي كنند.

27. پيامبر(ص): ثروتمندان امت براي سياحت به مكه مي روند ومتوسطين آنها براي تجارتو فقرا براي رياء و تظاهر (افراد خالص كم اند).

28. پيامبر(ص): قرآن با ني و لحن غنا خوانده مي شود، بدون آينكه به هنگام تلاوت با خوف وخشيت از پروردگار همراه باشد.

29. پيامبر(ص): پس مي بيني كه گوش دادن  به قرآن براي مردم بسيار سنگين است و گوش دادن به صداهاي باطل آسسان و فرح بخش شده است.

30. امير مومنان(ع): آلات  لهو و لعب در رهگذر مردم آشكارا به كار گرفته مي شود ،

مردم عبور مي كنند و كسي جرئت نمي كند از آن جلوگيري كند.

31. پيامبر(ص): (در آخر الزمان يعني نزديكي ظهور ) زمين لرزه بسيار مي شود.

32. پيامبر(ص): انتظارميرودكه حتي يك قفيزگندم ويك درهم پول به مردم عراق نرسد.

33. امام صادق(ع): رودخانه ها خشك مي شود و قحطي و گراني پيش مي آيد.



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،امام زمان،احادیث مهدویت،احادیث،حدیث،امام مهدی در کلام معصومین،معصومین،کلام معصومین،آخرالزمان،احادیث درباره آخرالزمان،آخرالزمان، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : یک شنبه 5 مهر 1394
حضرت مهدي در آينه کلام معصومين

http://s5.picofile.com/file/8113821542/%DA%A9.jpg

 رسول اللّه (ص)

«لاتقوم الساعة حتي يقوم القائم الحق منّا و ذلک حين يأذن اللّه عزّوجلّ له و من تبعه نجا و من تخلّف عنه هلک. اللّه اللّه عباد اللّه فأتوه و لو علي الثلج فانّه خليفة اللّه عزّوجلّ و خليفتي.» [بحارالانوار ج 51 ص 65] .

«روز قيامت فرا نمي رسد مگر آنکه از بين ما «قائم حقيقي» قيام نمايد. و آن قيام، زماني خواهد بود که خداي عزّوجلّ او را اجازه فرمايد. هرکس پيرو او باشد نجات مي يابد و هرکه از فرمانش تخلّف ورزد، هلاک مي شود. اي بندگان خدا! خدا را، خدا را; بر شما باد که به نزدش آييد اگرچه بر روي يخ و برف راه رويد. زيرا او خليفه خداي عزّوجلّ و جانشين من است.»

» اميرالمؤمنين علي (ع)

قال للحسين (عليه السلام): «التاسع من ولدک يا حسين! هو القائم بالحق، المظهر للدين، الباسط للعدل»، قال الحسين (عليه السلام) فقلت: يا اميرالمؤمنين و إنّ ذلک لکائن؟ فقال (عليه السلام): «اي و الذي بعث محمداً بالنبوة و اصطفاه علي جميع البريّه و لکن بعد غيبة و حيرة لاتثبت فيها علي دينه اِلاّ المخلصون المباشرون لروح اليقين الذين أخذ اللّه ميثاقهم بولايتنا و کتب في قلوبهم الايمان و ايّدهم بروح منه». [بحارالانوار ج 51 ص 51] .

«به حسين (عليه السلام) فرمود: نهمين فرزند تو اي حسين! قيام کننده به حق و آشکار سازنده دين و گستراننده عدالت است.

امام حسين (عليه السلام) گويد: پرسيدم: يا اميرالمؤمنين! آيا حتماً چنين خواهد شد؟

فرمود: آري! قسم به کسي که حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) را به پيامبري بر انگيخت و او را بر تمام خلايق برگزيد، چنين خواهد شد، امّا بعد از غيبت و حيرتي که در آن کسي ثابت قدم بر دين نمي ماند مگر مخلصين و دارندگان روح يقين آنان که خداوند نسبت به ولايت ما از آنان پيمان گرفته و ايمان را بر صفحه دل شان نگاشته و با روحي از جانب خود تأييد فرموده است.»

» حضرت زهرا (س)

«قال لي رسول اللّه (صلي الله عليه وآله وسلم) أبشري يا فاطمة، المهديّ منک». [منتخب الاثر صفحه 192] .

«رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به من فرمودند: اي فاطمه! ترا بشارت باد به اينکه حضرت «مهدي (عليه السلام)» از نسل توست.»

» امام حسن مجتبي (ع)

فرمود:

«ما منّا احدٌ اِلاّ ويقع في عنقه بيعة لطاغية زمانه اِلاّ القائم الّذي يصلّي روح اللّه عيسي بن مريم خلفه فان اللّه عزّوجلّ يخفي ولادته و يُغيّب شخصه لئلاّ يکون لأحد في عنقه بيعة». [کمال الدين و تمام النعمة جلد 1 باب 29 صفحه 316] .

«هيچ يک از ما اهلبيت نيست مگر آنکه بيعتي از طاغوت زمانش را اجباراً بر عهده دارد. مگر حضرت «قائم» که عيسي بن مريم، روح اللّه پشت سر او نماز مي گذارد.

خداوند ولادت او را مخفي مي دارد و شخص او را از ديدگان، غايب مي گرداند، تا بيعت هيچ کس را بر گردن نداشته باشد.»

» امام حسين (ع)

«منّا اثنا عشر مهديّاً اوّلهم اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) و آخرهم التاسع من ولدي و هو الامام القائم بالحق. يحيي اللّه به الأرض بعد موتها و يظهر به دين الحق علي الدين کلّه و لو کره المشرکون». [کمال الدين و تمام النعمة جلد 1 باب 29 ص 317] .

«دوازده هدايت شده هدايتگر از بين ما هستند، اولين آنان اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) و آخرين آنان، نهمين فرزند من است که پيشواي قيام کننده به حق خواهد بود، خداوند به وسيله او زمين را پس از موات شدنش زنده مي کند و به دست او دين حق را بر تمامي اديان پيروز مي سازد، اگرچه مشرکان را ناخوشايند باشد.»

» امام زين العابدين (ع)

«إن للقائم منّا غيبتين، احداهما أطول من الأخري... فيطول أمرها حتي يرجع عن هذا الامر اکثر من يقول به، فلايثبت عليه اِلاّ من قوي يقينه و صحّت معرفته و لم يجد في نفسه حرجاً ممّا قضينا و سلّم لنا اهل البيت.» [کمال الدين و تمام النعمة جلد 1 باب 29 ص 323 و 324] .

«براي قائم ما دو غيبت هست. يکي از آن دو طولاني تر از ديگري است... و آن قدر طول خواهد کشيد که اکثر معتقدين به ولايت، از او دست خواهند کشيد. در آن زمان کسي بر امامت و ولايت او ثابت قدم و استوار نمي ماند مگر آن که ايمانش قوي، و شناختش درست باشد و در نفس خويش نسبت به حکم و قضاوت ما هيچ گرفتگي و کراهتي احساس نکند و تسليم ما اهلبيت باشد.»

» امام باقر (ع)

راوي گويد از امام (عليه السلام) در باره آيه شريفه «فلا أقسم بالخنّس الجوار الکنّس تکوير: 15 و 16» سئوال کردم. فرمود: «هذا مولود في آخر الزمان. هو المهدي من هذه العترة. تکون له حيرة و غيبة، يضلّ فيها اقوام و يهتدي فيها أقوام. فياطوبي لک إن أدرکته و يا طوبي لمن أدرکه.» [کمال الدين و تمام النعمة جلد 1 باب 29ص 330] .

«مراد اين آيه، مولودي در آخر الزمان است که همان مهدي از اين خاندان است. او را حيرت و غيبتي هست که در آن گروههايي گمراه شوند و گروههايي ديگر هدايت پذيرند. خوشا به حال تو اگر او را درک کني و خوشا به حال هرکسي که او را درک کند.»

» امام صادق (ع)

«إنّ لصاحب هذا الامر غيبة، فليتّق اللّه عبد و ليتمسّک بدينه». [کمال الدين و تمام النعمة جلد 1 باب 29 ص343] .

«همانا براي صاحب اين امر غيبتي هست، پس بنده خدا در آن دوران بايد تقواي الهي پيشه کند و به دينش چنگ زند.»

» امام کاظم (ع)

«صاحب هذا الامر، هو الطريد الوحيد الغريب الغائب عن أهله الموتور بأبيه». [کمال الدين و تمام النعمة جلد 1 باب 29 ص361] .

«صاحب اين امر ـ حضرت مهدي (عليه السلام) ـ رانده شده، تنها، غريب، غائب و دور از اهل و خونخواه پدر خويش مي باشد.»

» امام رضا (ع)

«... و بعد الحسن ابنه الحجّة القائم المنتظر في غيبته، المطاع في ظهوره، لو لم يبق من الدنيا اِلاّ يوم واحد لطوّل اللّه ذلک اليوم حتي يخرج فيملأها عدلا کما ملئت جوراً». [کمال الدين و تمام النعمة جلد 1 باب 29 ص372 ـ عيون اخبار الرضا] .

«و بعد از امام حسن عسکري (عليه السلام) فرزندش حضرت حجّت قائم، امام خواهد بود آن کس که در دوران غيبتش مورد انتظار، و در زمان ظهورش مورد اطاعت مؤمنان است. اگر از عمر دنيا جز يک روز باقي نمانده باشد خدا همان روز را چنان طولاني کند که قيام فرمايد و زمين را از عدالت پر کند چنانکه از ستم پر شده باشد.»

» امام جواد (ع)

در باره اينکه چرا حضرت مهدي (عليه السلام) «منتظَر» ناميده مي شود فرمود:

«إن له غيبة يکثر ايامها و يطول امدها فينتظر خروجه المخلصون و ينکره المرتابون و يستهزئ به الجاحدون و يکذَّب فيها الوقاتون و يهلک فيها المستعجلون و ينجو فيها المسلّمون». [بحارالانوار ج 51 ص 158 ـ کمال الدين صفحه 378] .

«او را غيبتي هست که زمانش زياد است و پايانش به طول مي انجامد. پس مخلصين چشم انتظار قيام او مي مانند و شک کنندگان به انکار او بر مي خيزند و منکرين به استهزاي او مي پردازند و تعيين کنندگان وقت ظهور مورد تکذيب قرار مي گيرند و عجله کنندگان در آن هلاک مي شوند و تسليم شدگان نجات مي يابند.»

» امام علي النقي (ع)

«اذا غاب صاحبکم عن دار الظالمين، فتوقّعوا الفرج». [کمال الدين جلد 2 باب 37 ـ صفحه 380.] .

«زماني که صاحب و امام شما از ديار ستمگران غايب گشت، چشم انتظار فرج باشيد.»

» امام حسن عسکري (ع)

«المنکر لولدي کمن اقرّ بجميع أنبياء اللّه و رسله ثم انکر نبوّة محمد رسول اللّه (صلي الله عليه وآله وسلم) و المنکر لرسول اللّه (صلي الله عليه وآله وسلم) کمن انکر جميع الانبياء لأن طاعة آخرنا کطاعة اوّلنا و المنکر لآخرنا کالمنکر لأوّلنا». [کمال الدين جلد 2 باب 38، صفحه 409.] .

«کسي که فرزندم ـ مهدي (عليه السلام) ـ را انکار کند مانند کسي است که تمام پيامبران و رسولان الهي را قبول داشته باشد، اما نبوت حضرت محمد رسول اللّه (صلي الله عليه وآله وسلم) را انکار کند. و انکار کننده رسول اللّه مانند کسي است که همه انبياء را انکار نمايد. چون اطاعت آخرين امام ما به منزله اطاعت اولين امام است و منکر آخرين امام ما به منزله منکر اولين امام است.»



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،امام زمان،احادیث مهدویت،احادیث،حدیث،امام مهدی در کلام معصومین،معصومین،کلام معصومین، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : یک شنبه 5 مهر 1394
طول عمر از محالات است؟

 غیبت امام زمان از مسلّمات و عمر ایشان طولانی می‌باشد، حال چطور می‌شود شخصی این‌قدر عمر داشته باشد؟! در سال ۲۵۵ هجری به دنیا آمدند و الآن ۱۴۳۵ است، یعنی بیش از ۱۱۷۰ سال تقریباً عمر شریف امام است. مگر می‌شود شخصی این قدر عمر داشته باشد؟
جواب خیلی واضح است. مگر طول عمر از محالات است؟ آیا مثل جمع بین نقیضین و جمع بین ضدیّن محال است؟! مانند این که آن واحد چیزی هم داغ باشد و بسوزاند و هم یخ باشد، يا در آنِ واحد، کسی این‌جا باشد و این‌جا نباشد؟ آیا طول عمر این‌گونه از محالات است یا امر ممکن است؟ یعنی اگر یک فرد معمولی، سلامتی خود را حفظ کند و عمر او طولانی بشود، آیا باز هم محال است؟
وقتی که شیطان از خدا عمر طولانی تا قیامت خواست و گفت: «رَبِّ فَأَنْظِرْني‏ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون [ص/ ۷۹]»، آیا درخواست محال کرد؟ خدا فرمود که «فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرين»؛ به تو عمر طولانی می‌دهم امّا تا زمانی معلوم. خداوند وعده‌ی امر محالی را به شيطان داد؟! او محال درخواست کرد و خدا هم وعده‌ی امری ناشدنی به وی داد؟! طولانی بودن عمر، امر محالی نیست. خدا نسبت به حضرت یونس می‌فرماید: «فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ، لَلَبِثَ في‏ بَطْنِهِ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون [صافات/ ۱۴۳-۱۴۴] اگر جزء عبادت‌کنندگان نبود، در شکم ماهی تا قیامت می‌ماند».

پس آیه اشاره دارد که طول عمر ممکن است. امر محالی نیست و ممکن بود که خدا حضرت یونس را تا قیامت در شکم ماهی زنده نگه دارد. شواهدی هم داریم که کسانی عمرهای طولانی داشتند و الآن هم هستند. وقتی که امر محال نباشد و ممکن باشد، نمونه‌های آن زیاد می‌شود. برخی صد تا ۹۰۰۰ سال عمر کردند. ده‌ها روایات اگر بیان کند که امام زمان متولد شده و زنده است، چه استبعادی دارد و چرا نپذیریم؟ باید به چشم ببینیم؟! خیلی از مکان‌ها را ندیده‌ایم، ولی قبول داریم. خیلی از افراد کشورهایی را ندیده‌اند امّا قبول دارند. آیا می‌توانند بگویند چون ندیدیم، قبول نداریم؟

آیا طول عمر ممکن است؟ بله ممکن است و نمونه‌های زیادی دارد. مرحوم آیت الله طبسی در کتاب الشیعة و الرجعة بحث مفصلی راجع به طبقات معمرین دارد (کسانی که عمرهای طولانی داشتند) که ما به صورت خلاصه به ۵ طبقه آن را تقسیم کرده‌ایم.[۱]

طبقه‌ی نخست، کسانی که عمر آن‌ها از ۱۰۰ سال تجاوز کرد تا به ۳۰۰ یا زیر ۳۰۰ سال رسید، که ایشان به بیش از پنجاه مورد اشاره می‌کند. ابراهیم خلیل الله، دویست سال عمر کرد. اسماعیل ذبیح الله ۱۳۷ سال. یوسف بن یعقوب ۱۲۳ سال. مرحوم شیخ اسماعیل قزوینی مشهور به آخوند که ۱۶۱ سال عمر کرد. صفی بن رباح ۲۷۰ سال عمر کرد. حرب بن مذحجی حدود ۲۶۰ سال. خثعم ابن عوف ۲۵۰ سال. تقریباً ۳۵ نفر را اسم می‌برد که عمر آن‌ها از دویست رد کرده بود. شعیب پیامبر ۲۴۲ سال عمر کرد.

طبقه‌ی دوم؛ کسانی که از سیصد سال رد کردند، و تا پانصد و یا زیر پانصد هستند. ربیع ابن ضبع فزاری ۳۸۰ سال عمر کرد و پیامبر اکرم را دید امّا اسلام نیاورد. این موارد را از کتاب الشیعه و الرجعة نقل می‌کنیم که مرحوم طبسی می‌خواهد ابهت و هیمنه‌ی اشکال را بشکند که چطور می‌شود کسی عمر طولانی داشته باشد. اکثم بن سیفی اسدی تمیمی ۳۳۰ سال عمر کرد. ذوجدن حمیری پادشاه سیصد سال. عبد ابن شرید جرهمی ۳۱۳ سال. عمر بن ربیعه ۳۴۰ سال. سوی بن کاهن سیصد سال. عبدالمسیح ۳۵۰ سال. ذو أصبغ عدوانی سیصد سال. مرحوم طبسی ۲۱ مورد از کسانی می‌آورد که معروف یا پادشاه یا رئیس عشیره یا رئیس قبیله و شخصیّت‌های مورد توجه بودند. عمر این‌ها از سیصد سال تجاوز کرد. بنیاس از ملوک بنی کلدان چهارصد سال. قبطیم از فراعنه مصر ۴۸۰ سال. باز یکی دیگر از فراعنه مصر چهارصد سال عمر کرد. کشن از ملوک هند چهارصد سال. عبد شمس از بنی قحطان چهارصد سال. درید بن یزید دوایی ۴۵۶ سال. عینان از ملوک مصر چهارصد سال. شالخ ۴۹۳ سال. عرفع شاه ۴۹۲ سال.

طبقه‌ی سوم؛ کسانی که از پانصد سال رد کردند تا هشتصد و زیر هشتصد عمر کرده‌اند. لقمان بن عاد کبیر (غیر از لقمان حکیم) پانصد سال عمر کرد. هوشنگ پسر کیومرث پانصد سال. فیروز رأی از پادشاهان هند ۵۳۷ سال. حضرت مریم پانصد سال. معروف است قس بن ایادی از ششصد سال عمر او بیش‌تر شد. عده‌ای می‌گویند اسامه بن نوح جزو انبیا بوده است، ششصد سال عمر کرد. رستم پسر زال ششصد سال. فرعون که در عصر حضرت موسی بود ۶۲۰ سال عمر کرد. چطور به این‌ها کسی اشکال نمی‌کند و نمی‌گوید چنین عمر طولانی نمی‌شود، امّا به عمر امام زمان اشکال می‌کنند؟ دوران دعوت هود پیامبر ۶۷۰ سال طول کشید و عمر طبیعی پیروان یا قوم او (اعم از این‌که پیروی کرده یا نکرده باشند) چهارصد سال بود. در کمال الدین مرحوم صدوق نقل کرده‌اند عمر شریف سلیمان از انبیا الله ۷۱۲ سال بود، البته در بعضی از تواریخ آمده هزار سال عمر کرد. جمشید ۷۱۶ سال عمر کرد. گرشاسب از پادشاهان ایران ۷۰۵ سال. عزیز مصر هفتصد سال. ریان بن دومغ در زمان یوسف صدیق هفتصد سال. نوه‌ی حام بن نوح موحد بود و به خاتم انبیاء اعتقاد داشت که هفتصد سال عمر کرد.

طبقه‌ی چهارم؛ که از هشتصد رد کرده، و تا هزار و زیر هزار سال عمر کرده‌اند. عمر بن عامر از حاکمان سرزمین سبأ هشتصد سال عمر کرد. تهمورث هشتصد سال و به او نسبت داده‌اند که قندهار را ساخته است. ادریس پیامبر که پس از دویست سال از وفات حضرت آدم مبعوث شد؛ هنگام فوت ۹۶۲ ساله بود. آدم صفی الله ۹۳۰ سال عمر کرد. حوا  ۹۳۱ سال. شیث ابن آدم ۹۱۲ سال. عدیم از پادشاهان مصر ۹۲۶ سال. سربابک پادشاه هند ۹۳۵ سال.

طبقه پنجم؛ کسانی که عمر آن‌ها از هزار سال رد شده. کیومرث هزار سال عمر کرد. یوشال از فرزندان قینان هزار سال عمر کرد. ضحاک معروف است که هزار سال عمر کرد. صاحب المهرجان ۱۵۰۰ سال. بخت النصر یا النَصر ۱۵۰۷ سال. حضرت نوح پیامبر ۲۵۰۰ سال عمر کرد. بعضی می‌گویند ۴۵۵۰ سال. عناق دختر حضرت آدم سه هزار سال. عوج بن عناق ۳۶۰۰ سال که تا زمان حضرت موسی زنده بود. لقمان حکیم معروف چهارهزار سال، البته بعضی می‌گویند هزار سال، که مواعظ او معروف است و خدا در قرآن کریم از پندهای او سخن به میان آورده است. حضرت خضر، که معروف است با حضرت موسی بود و در دوران غیبت امام زمان مونس و همراه حضرت هستند. روایت را خاصّه و عامه نقل می‌کنند که حضرت خضر الآن زنده و تا الآن عمر ایشان بالغ بر نه‌هزار سال است.[۲]

چه مشکلی هست وقتی که طول عمر امر محالی نیست؟ از صد تا نه‌هزار سال تاریخ و روایات حکایت دارد کسانی بودند که تا این حد عمر کردند. روایات صحیح که در کتاب معجم الامام مهدی جمع شده، قریب به دوهزار روایت است. بخشی از روایات راجع به ولادت و غیبت حضرت است. این حجم سنگین روایات از معصومان هست و روایات با سند صحیح و متواتر می‌باشد که اگر متواتر باشد، اصلاً کاری به بررسی سندی هم نداریم.[۳]

این همه روایت اشاره به ولادت حضرت دارد و این‌که فرزند بلافصل امام عسکری است، یعنی متولد شده است. اگر بگوییم متولد نشده که دیگر فرزند بلافصل نیست. نتیجه این می‌شود که غیبت امام زمان از مسلّمات و عمر ایشان طولانی می‌باشد و هیچ استبعاد ندارد، بلکه امری ممکن است و محال نیست. عمر طولانی واقع شده و کسی در این قضیه شک نکرده است.

پی‌نوشت:

[۱]. الشیعة و الرجعة، تألیف محمد رضا طبسی نجفی، ج ۱، ص ۲۵۳.
[۲]. همان، ج ۱، ص ۲۴
[۳]. معجم الأحادیث الإمام المهدی (علیه السلام)، نویسنده: موسسه معارف اسلامی، قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران،



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،طول عمر از محالات،طول عمر،محالات،عمر،طول عمر حضرت مهدی،غیبت امام زمان،غیبت،اسلام، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : شنبه 4 مهر 1394
رفتار امام مهدی (عج) با اعراب

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یک نویسنده‌ی مغرض وهابی با هدف تفرقه افکنی بین مسلمین مدعی می‌شود؛ امام زمان شیعیان، نژاد عرب را قتل عام کرده، ریشه‎ی آنان را منقرض می‌کند و از همین رو، احادیث آن‌ها به اعراب وعده می‌دهد که وقتی امام غایبشان بازگشت، جنگ بزرگی علیه اعراب به راه خواهد انداخت و کسی از آن‌ها را باقی نخواهد گذاشت.[۱]
در جواب او می‌گوییم؛ روایاتی که در این بحث به آنها استناد کرده جز یک روایت، همگی  از نظر سندی ضعیف و غیر قابل اعتمادند و در روایت مذکور نیز نامی از امام مهدی(علیه السلام) برده نشده‌است. جالب این جاست که اگر این نویسنده پیش از داستان سرایی درباره دشمنی فارسیان با اعراب، اندکی به منابع اهل سنت مراجعه می‌کرد، عجولانه این احادیث را، ساخته و پرداخته شیعیان فارسی زبان نمی‌خواند، زیرا این مضمون در منابع معتبر اهل سنت وجود دارد.  به عنوان نمونه؛ احمد حنبل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین روایت می‌کند: «میان رکن و مقام برای مردی بیعت گرفته می‌شود و کسی جز اهل خانه کعبه حرمت آن را نمی‌شکند. پس چون حرمت آن را شکستند از هلاکت عرب نپرس.»[۲]
البته در این حدیث؛ از امام مهدی(علیه السلام)، چگونگی هلاکت عرب، یا شخص یا افرادی که عرب به دست آنان هلاک می‌شود، سخنی به میان نیامده‌است. اما میان این احادیث و روایات شیعه در مورد اصل نابودی اعراب در آخر زمان اشتراک نظر وجود دارد. اگر وجود این روایات شیعه از دشمنی شیعیان عجم با نژاد عرب ناشی می‌شود، پس چرا این مضمون را دانشمندان اهل سنت هم روایت کرده‌اند؟ آیا آنان نیز با جنس عرب دشمنی دارند؟! یا این که مشکل در افکار امثال القفاری و دیدگاه‌های لجوجانه و متعصب او‌ست؟ منصفان خود قضاوت کنند!
خدا را شکر که در مورد اهل فارس احادیث فراوانی از بخاری، مسلم، ترمذی و احمد حنبل روایت شده‌است: «اگر ایمان در ستاره ثریا باشد مردانی از سرزمین این(سلمان فارسی) آن را به دست خواهند آورد»[۳] «اگر علم در ستاره ثریا باشد مردانی از فارس آن را به دست خواهند آورد.»[۴]
باید افزود که برخورد القفاری با احادیث شیعه برخوردی گزینشی است؛ زیرا اگر روایتی از همراهی نکردن اعراب با امام مهدی(علیه السلام) سخن گفته، کنار آن، در روایات متعدد دیگری به صراحت این مطلب نفی شده‌است. کتاب دلائل الامامة به سند متصل از انس بن مالک روایت می‌کند: «ای علی اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده‌باشد. خداوند آن روز را آنقدر طولانی می‌کند تا اینکه مردی از خاندان تو به حکمت می‌رسد که به او مهدی گفته می‌شود. او به سوی خداوند بلند مرتبه هدایت می‌کند و عرب به وسیله او هدایت می‌یابد؛ همچنان که تو مشرکان و کافران را از گمراهی هدایت کردی».[۵]
فضل بن شاذان نیز به سند خود از امام باقر(علیه السلام) روایت می‌کند: «سیصد و اندی نفر به تعداد اهل بدر میان رکن و مقام با قائم بیعت می‌کنند و در میان آنان نجیبان اهل مصر و ابدال اهل شام و اغیار اهل عراق وجود دارند و او به اندازه‌ای که خداوند بخواهد خواهند ماند.»[۶] اینها روایاتی است که دانشمندان شیعه در کتاب‌های خود ثبت کرده‌اند؛ روایاتی که از حضوراعراب در جمع یاران مهدی (علیه السلام) و بلکه در جمع ۳۱۳ یار ویژه‌ی آن حضرت، که امیران و وزیرانند گزارش می‌دهد. اما درباره‌ی روایات مورد اشاره‌ی القفاری باید گفت؛ اگر روایتی از درگیری، شدت و صلابت امام مهدی(علیه السلام) عليه عرب سخن می‌گوید، منظور تمام اعراب نیست؛ بلکه اعرابی است که پس از آشکار شدن حقیقت معاندانه ومغرضانه آن را انکار کنند ودر برابر خواسته‌های الهی آن حضرت، سر تسلیم فرود نیاورند. البته روشن است که با وجود این معیار، میان اعراب و غیر اعراب نخواهد داشت و هر کس بخواهد طغیانگری کند، چه عرب باشد چه عجم، با عکس العمل شدید آن حضرت مواجه خواهد شد، و هر کس چه عرب و چه عجم، به ندای خدایی‌اش پاسخ مثبت دهد، حضرت صمیمانه از او استقبال خواهند کرد. بنابراین، نژاد و زبان تعیین کننده‌ی نوع رفتار امام مهدی(علیه السلام) نیست، بلکه عکس العمل انسان‌ها در برابر دعوت‌ها و روشن‌گری‌های آن حضرت نقش‌آفرین و تاثیرگذار است. پس روشن است که امثال القفاری که مغرضانه و کینه‌ورزانه و معاندانه با مهدی آخرالزمان(علیه السلام) برخورد می‌کنند، باید نگران عاقبت شوم خود باشند نه انسان‌های صالح از هر قوم و نژادی. 

پی‌نوشت‌:
[۱]. اصول مذهب شیعه، القفاری، انتشارات دارالرضاء، ص۱۰۶۴
[۲]. مسند احمد، اخمد بن حنبل، بیروت، دارصادر، ج۲، ص۳۱۲
[۳]. صحیح بخاری، بخاری، بیروت دارالفکر،چاپ اول،۱۳۶۵ش، ج۶،ص۶۳/ صحیح مسلم،  مسلم نیشابوری، بیروت، دارالفکر،چاپ اول۱۴۱۷ق، ج۷، ص۱۹۱
[۴]. مسند احمد، ج۲، ص۴۲۰
[۵]. دلائل الامامة، طبری، قم، موسسه البعثه،چاپ اول، ۱۴۱۳ق، ص۴۶۹
[۶]. الغیبة للحجة،محمد بن ابراهیم نعمانی، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق، ص۴۷۶



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی، رفتار امام مهدی با اعراب،اعراب،امام مهدی،امام زمان،رفتار امام زمان با اعراب،رفتار با اعراب، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : شنبه 4 مهر 1394
مشتركات فِرَق انحرافی مدعی مهدويت

فرق انحرافی، به ویژه آنان که بابیت و مهدویت هستند مشترکات فراوانی دارند که از جمله به شش مورد از آنها اشاره می‌کنیم:

۱. پنهان بودن سرکرده فرقه از دید عموم:
معمولاً سران فرق انحرافی از دید عموم مردم پنهان‌اند، چون اگر در انظار عمومی باشند، نقاط ضعفشان بر همگان روشن می‌شود. نمونه آشکار این بحث، علی محمد باب شیرازی است که مدعی بابیت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود. او در ابتدای توسط حاکم شیراز دستگیر شد و به انظار عمومی آمد و در حبس خانگی قرار گرفت تا در میان مردم باشد. مردم رفتار را دیدند و گفتارش را شنیدند و بررسی کردند و در مدت کوتاهی همه به کذب ادعای او پی بردند؛ لیکن با مرگ حاکم شیراز فرار کرد و به اصفهان آمد، از دید مردم مخفی شد. اطرافیان او چنان برایش تبلیغ کردند که هر آن کس او را نمی‌شناخت گمان کرد امام زمان ظهور کرده است، از این‌رو به سویش آمدند و در راهش جان دادند.
جالب است بدانید پس از اعدام باب سفیر روس با یک نقاش سر جنازه او حاضر شد و از جسد بی‌جان او تصویزی تهیه کرد و به گونه وانمود شد که او مهدی موعود بوده و شهیدی مقدس است.

۲. شیوه‌های مشترک در استناد به آیات و روایات:
همه فِرقی که از اسلام منشعب شدند، در استناد به آیات و روایات یا در پی تحریف لفظی یا معنویند، از این‌رو دست خود را به تقطیع، تأویل و باطن‌گرایی می‌آلایند؛ یعنی با کم و زیاد لفظی یا معنوی، یا آیه و روایت را تکه تکه می‌کنند و قسمتی را به قسمت دیگر می‌چسبانند تا معنای دیگری به‌دست آید، یا تأویل و باطن را به میان می‌کشند و می‌گویند معنای ظاهری مراد نیست و معنای حقیقی نزد ماست… برای این مورد نیز نمونه‌های فراوانی از فِرق مختلف وجود دارد که می‌توان در مقالات «شیوه استناد بابیت و بهائیت به حدیث سنه ستین» یا «شیوه استناد بهائیان به حدیث لوح» و … مشاهده کرد.
در غیر آیات و روایات نیز نمونه‌هایی هست، برای نمونه اسماعیلیه به حدی باطن‌گراست که معنای ظاهری را به کلی نفی می‌کند و وضو را به معنای امام و تیمم را به معنای نائب امام معرفی می‌کند.

۳. ادعاهای پلکانی:
معمولاً سران فرق انحرافی به یک عنوان بسنده نمی‌کنند؛ برای نمونه علی محمد باب از ادعای ذکریت به بابیت و از بابیت به مهدویت و نبوت و الوهیت رسید. او در سال‌های ۱۲۶۰ تا ۱۲۶۴ تنها ادعای ذکریت و بابیت دارد، لیکن از سال ۱۲۶۴ تا ۱۲۶۶ که به چهریق و ماکو منتقل می‌شود، از امامت و نبوت و الوهیت دم می‌زند. این وجه اشتراک در مدعیان امروز نیز وجود دارد که دم از یمانی بودن و فرزند امام زمانی می‌زنند و سپس مهدی می‌شوند و از قائم آل محمد و منجی موعود بودن خود سخن می‌گویند.

۴. عقل‌گرایی افراطی یا نفی عقل:
مدعیان دروغین بسته به نوع ادعای خود، یا عقل‌گرای افراطی هستند مثل اسماعیلیه و بابیت و بهائیت یا عقل را به کلی نفی می‌کنند و می‌گویند عقل ما ناقص است و توان فهم ندارد و اخباری می‌شوند، مثل جریانی مدعی یمانی.

۵. زیر سؤال بردن رسالت فقها و علما:
اینان از ابتدا به ویژه از عصر غیبت با علما که نائبان عام حضرت حجت هستند، مشکل داشتند، زیرا علما مانع دستیابی سران فرق به اهدافشان بوده‌اند. به ویژه از عصر قاجار به این طرف که بسیاری از فرق با رسالت رودررویی با علما و جایگزین علما شدن ساخته و پرداخته شدند. روس و انگلیس بابیت و بهائیت را به عنوان مهدی موعود و امام زمان شیعه ساخت و در ایران مستقر کرد تا سکان هدایت مردم را از دست علما بگیرد و امروزه نیز مدعیان ظهور کرده‌اند که با نفی جایگاه علما در پی غصب جایگاه آنان‌اند تا به رسالت خود، یعنی نابودی مذهب با به کارگیری مذهب دست یابند.

۶. ادعای منجی بودن:
مدعیان دروغین با سوء استفاده از اندیشه مهدویت، مشکلات افراد و جامعه را بزرگ می‌کنند و با جذب افراد کم ظرفیتی که از مشکلات خسته شده‌اند، مردم را از ادامه راه مأیوس کرده و با وعده و عید به سوی خود بکشانند. آنان خود را منجی حل مشکلات مردم معرفی می‌کنند و به گونه‌ای وانمود می‌کنند که تنها راه نجات آنان هستند…



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،امام زمان،فرق های انحرافی،مشتركات فِرَق انحرافی مدعی مهدويت،مشترکات فرقه ها،فرقه های انحرافی،فرقه،مدعی مهدویت، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : جمعه 3 مهر 1394
حضور بهائيت در انجمنهاي‌ ماسوني‌ و شبه‌ ماسوني‌

حضور بهائيت در انجمنهاي‌ ماسوني‌ و شبه‌ ماسوني‌

حضور تعدادي‌ از بابيان‌ در انجمنهاي‌ مخفي‌ در کنار چهره‌هاي‌ شاخص‌ فراماسونري‌ و عضويت‌ تعدادي‌ از آنها در فراموشخانه‌ ملکم‌ و لژ بيداري‌ در دوره‌ قاجار و در آستانه‌ مشروطه، حکايت‌ از همنوايي‌ اين‌ دو  جريان‌ با هم دارد.
 


‌‌با دستگيري‌ و اعدام‌ باب‌ و وقوع‌ حوادث‌ خونين‌ در ايران‌ (در خلال‌ سالهاي‌ 1264 و 1265ق) نظير ترور آيت‌ الله‌ شهيد ثالث‌ و آشوب‌ در نقاط‌ مختلف‌ ايران‌ (مازندران، زنجان‌ و نيريز) مقارن‌ با سالهاي‌ نخست‌ سلطنت‌ ناصرالدين‌شاه، اوضاع‌ کشور بسيار آشفته‌ شد و حمايت‌ پنهان‌ و آشکار بيگانگان‌ از عناصر شورشي، بر پيچيدگي‌ اوضاع ‌افزود. اما اقدامات‌ قاطع‌ اميرکبير در سرکوب‌ غائله، عرصه‌ را بر آنها تنگ‌ کرد و توانست‌ موج‌ ناآرامي‌هاي‌ ناشي‌ از شورش‌ مسلحانه‌ بابيان‌ را مهار کند. اتباع‌ باب‌ که‌ بعد از اعدام‌ او بر سر جانشيني‌ دچار درگيريهايي‌ شده‌ بودند در 1268ق‌ ناصرالدين‌شاه‌ را با هماهنگي‌ برخي‌ از سران‌ حکومت‌ نظير ميرزا آقاخان‌ نوري‌ ترور کردند که‌ البته‌ به‌ جايي‌ نرسيد و توطئه‌گران‌ (از جمله‌ حسينعلي‌ بهاء) دستگير شدند. حمايت‌ جدي‌ سفارت‌ روسيه‌ و شخص‌ سفير، پرنس‌ دالگوروکي، از بهاء باعث‌ شد که‌ او همچون‌ يک‌ تحت‌ الحمايه‌ روس‌ از زندان‌ و اعدام‌ نجات‌ يافته‌ و در 1269 تحت‌الحفظ‌ به‌ بغداد منتقل‌ شود. بهاء با همکاري‌ برادرش‌ (يحيي‌ صبح‌ازل) که‌ او نيز خود را به‌ بغداد رسانده‌ بود موفق‌ شد بابيان‌ را گرد خود جمع‌ کند و به‌ فعاليتهاي‌سوء خويش‌ ادامه‌ دهد. در فاصله‌ 1270ــ1280ق‌ اتفاقات‌ مهمي‌ در ايران‌ رخ‌ داد که‌ از جمله‌ آنها مي‌توان‌ به‌ واقعه‌ تجزيه‌ هرات‌ و‌ افغانستان‌ از ايران، تأسيس‌ فراموشخانه‌ فراماسونري‌ ملکم‌ خان‌ و انحلال‌ آن، ورود مانکجي‌ ليمجي‌ هاتريا (رئيس‌ سازمان‌ اطلاعاتي‌ انگليس‌ در ايران) به‌ کشورمان‌ در 1270ق‌ و ملاقاتش‌ در 1280ق‌ با حسينعلي‌ بهاء در بغداد اشاره‌ کرد. ‌

با سرخوردگي‌ بابيان‌ از عدم‌ موفقيت‌ در سرنگوني‌ قاجاريه‌ و آشنايي‌ آنها با افکار و تحرکات‌ اعضاي‌ محفل‌ فرهنگي‌ مانکجي‌ نظير شاهزاده‌ جلال‌الدين‌ ميرزا، آخوندزاده، ميرزا ملکم‌خان، ميرزا حسين‌خان‌ سپهسالار و...، تغييراتي‌ در روش‌ فکري‌ ايشان‌ به‌ وجود آمد و آنها با افکار ماسوني‌ و ليبرالي‌ آشنا شدند. بابيان‌ در ادرنه‌ با افکار آخوندزاده‌ (يعني همان‌ بالگونيک‌ فتحعلي‌ آخوندوف: دستيار نايب‌ السلطنه‌ روسيه‌ در قفقاز اشغالي، و يکي‌ از مروجين‌ فراماسونري‌ در ايران) آشنا شدند. آنان‌ با ديدن‌ مکاتيب‌ جلال‌الدوله‌ و کمال‌الدوله‌ اثر آخوندوف‌ پي‌ بردند غير از دعاوي‌ باب، حرفهاي‌ ديگري‌ نيز از جمله‌ افکار ضدديني‌ آخوندوف‌ و ملکم‌ وجود دارد که‌ در ايران‌ رواج‌ يافته‌ است. نفوذ سپهسالار و ملکم‌ در حلقه‌ اطرافيان‌ ناصرالدين‌شاه‌ به‌ آنان‌ آموخت‌ که‌ اگر راه‌ شورش‌ مسلحانه‌ مسدود است، از راه‌ ديگر هم‌ مي‌توان‌ به‌ مقصود رسيد. ‌

آنان‌ با تدوين‌ کتاب‌ «تاريخ‌ جديد» که‌ صورت‌ اصلاح‌ شده‌ «تاريخ‌ قديم» بابيان‌ بود واژه‌هاي‌ تند بر ضد شاه‌ قاجار و برخي‌ عوامل‌ حکومت‌ را حذف‌ يا تعديل‌ کردند و در عوض، همصدا با امثال‌ آخوندوف، حملات‌ پيشين‌ خود به‌ روحانيت‌ را شدت‌ بخشيدند. آنها با استفاده‌ از روش‌ ملکم‌ و آخوندزاده، دست‌ به‌ تأليف‌ رساله‌هاي‌ جديدي‌ مانند مقاله‌ سياح‌ يا رسالات‌ ديگري‌ به‌ تقليد از روش‌ رساله‌ «شيخ‌ و رفيق» زدند. ملکم‌خان‌ مؤ‌سس‌ فراموشخانه‌ در ايران‌ با حسينعلي‌ بهاء ارتباطاتي‌ داشت. بر طبق‌ گزارش‌ رکن‌الدوله‌ به‌ امين‌السلطان‌ در 1308ق، ملکم‌ در عکا با بهاء ديدار و مذاکره‌ داشته‌ است.1 عباس‌ افندي‌ نيز بعدها طي‌ نوشته‌اي‌ تلويحاً‌ از زحمات‌ ملکم‌ تقدير و از اينکه‌ دوستانش‌ حق‌ او را پاس‌ نداشتند اظهار تأسف‌ مي‌کند.2

ارتباط‌ بهاء با مانکجي، که‌ يکي‌ از مهمترين‌ پلهاي‌ ارتباط‌ بين‌ بهائيان‌ با فراماسونها و دولت‌ بريتانيا بود، بسيار مهم‌ است. جايگاه‌ سياسي‌ / اطلاعاتي‌ مانکجي‌ در تحولات‌ ايران، عضويتش‌ در لژهاي‌ ماسوني‌ هندوستان‌ و راه‌اندازي‌ فراموشخانه‌ توسط‌ و به‌ تشويق‌ اعضاي‌ محفل‌ او در ايران‌ و حضور برخي‌ از بابيان‌ در اين‌ سازمان‌ مخفي‌ و فوق‌ سري‌ جاسوسي، حکايت‌ از تجمع‌ همه‌ براندازان‌ فعال، در تشکيلاتي‌ مخفي‌ مي‌کرد که‌ مبارزه‌ با اديان‌ وحياني‌ و نفوذ در شئون‌ سياسي‌ و فرهنگي‌ و اقتصادي‌ ملتهاي‌ مسلمان‌ را با ادبياتي‌ جديد و نوين‌ مبتني‌ بر اومانيسم، وحدت‌ عالم‌ انساني، حکومت‌ واحده‌ بشري‌ و... تعقيب‌ مي‌کردند. نقش‌ مانکجي‌ در تدوين‌ تاريخ‌ باب‌ و بهاء و اشتغال‌ بهائيان‌ در تجارتخانه‌ او، ارتباط‌ سران‌ بهائيت‌ را با مانکجي، چهره‌ شاخص‌ فراماسونري‌ در ايران، ثابت‌ مي‌کند. (ايام: بحث راجع‌ به‌ مانکجي‌ و روابط‌ او با بهائيان، قبلا‌ در مقاله‌اي‌ جداگانه‌ گذشت). ‌

حضور تعدادي‌ از بابيان‌ در انجمنهاي‌ مخفي‌ در کنار چهره‌هاي‌ شاخص‌ فراماسونري‌ و عضويت‌ تعدادي‌ از آنها در فراموشخانه‌ ملکم‌ و لژ بيداري‌ در دوره‌ قاجار و در آستانه‌ مشروطه، حکايت‌ از همنوايي‌ اين‌ دو جريان‌ با هم‌ دارد. حبيب‌ ثابت‌ از چهره‌هاي‌ مطرح‌ بهائيت، در کتابچه‌اي‌ تحت‌ عنوان‌ سجن‌ اعظم‌ سخني‌ دارد که‌ درخور تعمق‌ و پيگيري‌ است. او مدعي‌ است‌ که‌ اکثريت‌ اعضاي‌ انجمني‌ که‌ قبل‌ از طلوع‌ آفتاب‌ در دوره‌ مشروطه‌ تشکيل‌ مي‌شد از بابيها تشکيل‌ مي‌شدند.3 احتمالاً‌ منظور او انجمن‌ بين‌الطلوعين‌ است‌ که‌ افرادي‌ نظير ابراهيم‌ حکيمي، ملک‌المتکلمين، سيد جمال‌ واعظ، اردشيرجي‌ و... عضو آن‌ بودند. ‌

‌‌حضور جدي‌ بابيان‌ در لژهاي‌ ماسوني‌ و انجمنهاي‌ مخفي‌ شبه‌ماسوني‌ حکايت‌ از ارتباط‌ عميق‌ شاخه‌ ازلي‌ بابيت‌ با فراماسونري‌ دارد. حضور افرادي‌ نظير يحيي‌ دولت‌آبادي، علي‌محمد دولت‌آبادي، سيد جمال‌ واعظ‌اصفهاني، ملک‌المتکلمين‌ و... در لژ بيداري‌ مؤ‌يد اين‌ نظر است. يکي‌ ديگر از بهائياني‌ که‌ عضو فراماسونري‌ و داراي‌ درجه‌ 33 فراماسونري‌ بود، عليقلي‌خان‌ نبيل‌الدوله‌ بود که‌ در لژهاي‌ آمريکا عضويت‌ داشت. وي‌ جايگاهي‌ ويژه‌ در نزد بهائيان‌ داشت‌ و مدتي‌ در سفارت‌ ايران‌ در واشنگتن‌ مشغول‌ کار بود. تعلق‌خاطر سران‌ بهائيت‌ به‌ فراماسونري، با سفرهاي‌ عباس‌ افندي‌ به‌ اروپا و آمريکا جلوه‌ آشکارتري‌ به‌ خود گرفت. حضور رهبر بهائيان‌ (سر عباس‌ افندي) در لژهاي‌ ماسوني‌ آمريکا و ايراد سخنراني‌ در لژهاي‌ ماسوني‌ و انجمنهاي‌ شبه‌ماسوني‌ تئوسوفي4، گواهي‌ ديگر بر وجوه‌ و اهداف‌ مشترک‌ اين‌ دو فرقه‌ است. اين‌ امر در عملکرد ساير بهائيان‌ نيز مشاهده‌ مي‌شود، که‌ ذيلاً‌ به‌ اختصار به‌ مواردي‌ از آن‌ اشاره‌ مي‌کنيم: ‌

ابوالفضل‌ گلپايگاني، از ياران‌ عباس‌ افندي‌ و از نويسندگان‌ بهائي، در سفر به‌ آمريکا در مجامع‌ فراماسونري‌ حاضر شد و به‌ ايراد سخنراني‌ پرداخت.5 ميرزا محمدرضا شيرازي‌ معروف‌ به‌ پروفسور شيرازي، عضو انجمن‌ تئوسوفي‌ هندوستان، در 1914 با عباس‌ افندي‌ در فلسطين‌ ملاقات‌ کرد و شرح‌ ملاقات‌ و گفنگويش‌ را در بازگشت‌ براي‌ اعضاي‌ انجمن‌ تشريح‌ کرد.6 روحيه‌ ماکسول‌ (بيوه‌ شوقي‌ افندي‌ سومين‌ رهبر بهائيان) در سفر به‌ برزيل‌ از سوي‌ جمعيتهاي‌ وابسته‌ به‌ فراماسونري‌ لاينز، روتاري‌ و تسليح‌ اخلاقي‌ مورد استقبال‌ واقع‌ شد7 و با اعضاي‌ روتاري‌ و لاينز ملاقات‌ نمود.8 ‌

‌‌علي‌اکبر فروتن‌ (از سران‌ شاخص‌ و فعال‌ بهائيت) به‌ عنوان‌ نماينده‌ بيت‌العدل‌ در سفر به‌ هنگ‌کنگ‌ در کلوپ‌ روتاري‌ حاضر و سخنراني‌ کرد.9 اولينگا از ديگر سران‌ بهائيت‌ در سفر به‌ جامائيکا در باشگاه‌ لاينز سخن‌ گفت.10 بهائيان‌ مي‌کوشيدند اعضاي‌ فراماسونري‌ و تئوسوفي‌ را به‌ بهائيت‌ جذب‌ کنند، از جمله‌ «هارلان‌ اوبر» موفق‌ شد دکتر هرمان‌ گروسمن‌ عضو مجمع‌ تئوسوني‌ را به‌ عضويت‌ بهائيت‌ درآورد.11 بهائيان‌ شهر سااورک‌ برزيل‌ نيز آثار بهائي‌ را در کلوپهاي‌ روتاري‌ و لاينز پخش‌ مي‌کردند.12 در سفر جمعي‌ از بهائيان‌ به‌ آفريقا، آنان‌ در کلوپ‌ روتاري‌ شهر آروشا حضور يافته‌ و با اعضاء [درباره‌ بهائيت] صحبت‌ کردند.13 در 1332 بهائيان‌ جشن‌ صد سالگي‌ فرقه‌ خود را در اقدامي‌ معنادار در سالن‌ بزرگ‌ لژ فراماسونري‌ آمريکا به‌ نام‌ «معبد مدينه» برگزار کردند.14 مجله‌ روتاري‌ اسرائيل‌ به‌ مناسبت‌ صدمين‌ سال‌ تأسيس‌ خود پشت‌ جلد مجله، عکس‌ حسينعلي‌ نوري‌ را چاپ‌ کرد و قسمتي‌ از آثار او را نيز در مجله‌ درج‌ نمود.15‌

‌‌در سالهاي‌ نهضت‌ ملي‌ شدن‌ نفت، شاهد تشکيل‌ لژ همايون‌ در ايران‌ هستيم‌ که‌ يکي‌ از کارکردهاي‌ اصلي‌ آن‌ مقابله‌ با نهضت‌ ضد استعماري‌ نفت، و جاسوسي‌ براي‌ انگليس‌ بود. يکي‌ از اعضاي‌ اين‌ لژ دکتر ذبيح‌ قربان‌ از اعضاي‌ فرقه‌ بهائيت‌ بود که‌ نفوذ فراواني‌ در شيراز داشت. او رئيس‌ دانشکده‌ پزشکي‌ دانشگاه‌ شيراز و عضو مؤ‌سس‌ لژ ديگري‌ به‌ نام‌ حافظ‌ نيز بود.16 قربان‌ در رژيم‌ پهلوي، تا رياست‌ دانشگاه‌ شيراز نيز بالارفت. او داراي‌ پنجاه‌ سمت‌ رسمي‌ و غيررسمي‌ در کشور بود. وابستگي‌ وي‌ به‌ بريتانيا به‌ قدري‌ آشکار بود که‌ مردم‌ شيراز هنگامي‌ که‌ کنسولگري‌ انگليس‌ در شيراز مدتي‌ تعطيل‌ شد مي‌گفتند: احمق‌ آن‌ کس‌ است‌ که‌ با بودن‌ قربان‌ از تعطيل‌ کنسولخانه‌ خوشحال‌ شود!17 ذبيح‌ قربان‌ با همکاري‌ مستر شارپ‌ انگليسي‌ (کشيش‌ کليساي‌ شمعون‌ غيور شيراز) آرم‌ دانشگاه‌ شيراز را با استفاده‌ از علائم‌ مسيحيت‌ صهيونيستي‌ (سپر عيسويان‌ در جنگهاي‌ صليبي‌ عليه‌ مسلمانان) سفارش‌ داد که‌ استاد محيط‌ طباطبايي‌ از آن‌ پرده‌ برداشت.

18‌
‌‌اميرعباس‌ هويدا، بهائي‌ ديگري‌ است‌ که‌ به‌ عضويت‌ لژهاي‌ ماسوني‌ درآمد و بيش‌ از 13 سال‌ نخست‌وزيري‌ رژيم‌ پهلوي‌ را عهده‌دار بود. جد و پدرش‌ از بهائيان‌ مشهور بودند (جدش‌ محرم‌ راز بهاء و عباس‌ افندي‌ بود). هويدا نيز در لژ فروغي‌ عضويت‌ داشت.19 در دوره‌ نخست‌وزيري‌ او بهائيت‌ توانست‌ ارکان‌ دولت‌ و نظام‌ را درچنگ‌ خود گيرد و عضو لژ بزرگ‌ ايران‌ و موقعيت‌ خود را تقويت‌ کند. منصور روحاني، عضو کابينه‌ هويدا، و وزير آب‌ و برق‌ و کشاورزي‌ و منابع‌ طبيعي، ديگر بهائي‌ ماسن‌ آن‌ روزگار بود. او عضو لژهاي‌ مولوي، سعدي‌ و مشعل‌ بود و در کلوپ‌ روتاري‌ نيز عضويت‌ داشت.20 همچنين، داراي‌ رابطه‌ نامشروع‌ با وقيحترين‌ خواننده‌ زن‌ عصر پهلوي‌ (عهديه) بود، که‌ از بازگوکردن‌ اسناد تکان‌ دهنده‌ آن‌ شرم‌ داريم. منوچهر تسليمي،‌ ديگر بهائي‌ فراماسون‌ و عضو لژ ابن‌سينا بود که‌ در آن‌ لژ به‌ مقام‌ سرپرست‌ اول‌ و قائم‌مقام‌ استاد اعظم‌ رسيد. وي،‌که در 1339 دبير لژ مولوي‌ نيز شد، در کابينه‌ هويدا عهده‌دار وزارت‌ بازرگاني‌ و اطلاعات‌ بود. عباس‌ آرام‌ وزير خارجه‌ کابينه، ديگر بهائي‌ فراماسون‌ دستگاه‌ پهلوي‌ بود که‌ در لژ ستاره‌ سحر عضويت‌ داشت.21 اين‌ موارد، شمه‌اي‌ از ارتباط‌ بهائيت‌ و فراماسونري‌ در ايران بود که‌‌ به‌ آن‌ پرداختيم. ‌

ارتباط‌ سران‌ بهائيت‌ با فراماسونري‌ در جهان، موضوعي‌ است‌ که‌ تحقيق‌ و تعمق‌ بيشتري‌ مي‌طلبد. فراماسونري‌ و بهائيت‌ در ايران‌ و جهان‌ اسلام، داراي‌ اهداف‌ مشترک‌ بوده‌ و از منشاء مشترکي‌ نيز حمايت‌ مي‌شوند. خاستگاه‌ اصلي‌ فراماسونري، انديشه‌هاي‌ (در گوهر) صهيونيستي‌ و آرمان‌هاي‌ صليب‌ ــ صهيون‌ و به‌ اصطلاح‌ رايج: مسيحيت‌ صهيونيستي‌ است. از سوي‌ ديگر، پيوند عميق‌ سران‌ بهائيت‌ با صهيونيسم‌ و خدمات‌ آنان‌ به‌ مسيحيت‌ صهيونيستي، باعث‌ نزديکي‌ اين‌ دو جريان‌ به‌ يکديگر شده‌ است. استعمار مي‌کوشد از اين‌ دو، به‌ مثابه‌ ابزاري‌ جهت‌ شکستن‌ اقتدار و صلابت‌ فرهنگي‌ جهان‌ اسلام، و نفوذ در ارکان‌ حکومتهاي‌ سرزمينهاي‌ اسلامي، سود جويد ــ واقعيت‌ تلخي‌ که‌، مقابله با آن، هوشياري‌ نخبگان‌ سياسي‌ و فرهنگي‌ جهان‌ اسلام‌ را طلب‌ مي‌کند. ‌



پي‌نوشت‌ها:

 1. ابراهيم‌ صفايي، پنجاه‌ نامه‌ تاريخي، دوران‌ قاجاريه، ص‌ 121 2. مائده‌هاي‌ آسماني، 9/144 3. اسناد مؤ‌سسه‌ مطالعات‌ تاريخ‌ معاصر ايران، اسناد حبيب‌ ثابت 4. آهنگ‌ بديع، سال‌ سوم، ش‌ 15 و 16، ص‌ 16 5. آهنگ‌ بديع، سال‌ هشتم، ش‌ 6 و 7، ص‌ 128 6. آهنگ‌ بديع، س‌ 21، ش‌ 7 و 8، ص‌ 208 7. اخبار امري، سال‌ 1347، ش‌ 3، صص‌ 186-187 8. اخبار امري، سال‌ 1347، ش‌ 6 و 7، ص‌ 447 9. اخبار امري، سال‌ 1356، ش‌ 2، ص‌ 77 10. اخبار امري، سال‌ 1349، ش‌ 12، صص‌ 332-333 11. آهنگ‌ بديع، سال‌ 18(1342)، ش‌ 1، ص‌ 27 12. اخبار امري، سال‌ 1347، ش‌ 6 و 7، ص‌ 457 13. اخبار امري، سال‌ 1353، ش‌ 6، صص‌ 176-177 14. آهنگ‌ بديع، سال‌ هشتم‌ (1332)، ش‌ 6 و 7، ص‌ 114 15. اخبار امري، سال‌ 1351، ش‌ 1 16. رائين. فراموشخانه‌ و فراماسونري‌ در ايران، ج‌ 3، ص‌ 380 17. همان، ص‌ 385 18. همان، ص‌ 385 19. رائين، همان، ص‌ 680 20. همان، ص‌ 375 و اسناد مؤ‌سسه‌ مطالعات‌ تاريخ‌ معاصر ايران 21. رائين، ج‌ 3، ص‌ 527.

نشريه ياد ايام 29



:: برچسب‌ها: ظهور , مهدویت , منجی , آخرالزمان , منتظران مهدی , مهدی موعو , نور تولی , شیطان پرستی , شیطان , فراماسونری , شیطان پرستی نوین , شیطان پرستی دینی،انجمنهای ماسونی،شبه ماسونی،حضور بهائيت در انجمنهاي‌ ماسوني‌ و شبه‌ ماسوني‌،بهاییت ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : جمعه 3 مهر 1394
عجیب ترین چیز



:: برچسب‌ها: ظهور , مهدویت , منجی , آخرالزمان , منتظران مهدی , مهدی موعو , نور تولی , عکس نوشته , عکس نوشته مهدوی , عجیب ترین چیز , امامز مان , دیدن امام زمان , دل تنگی برا امام زمان , شهید صدیقی , عکس , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : جمعه 3 مهر 1394
عید قربان

عید سعید قربان مبارک

عید سعید قربان مبارک

 

صدای پای عید می آید. عید قربان عید پاک ترین عیدها است عید سر سپردگی و بندگی است. عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است. عید قربان عید نزدیک شدن دلهایی است که به قرب الهی رسیده اند. عید قربان عید بر آمدن روزی نو و انسانی نو است.

روز اوج بندگی و تجلی ایثار ابراهیمی مبارک

 

آداب عید قربان

عید قربان به عنوان یکی از بزرگترین اعیاد بزرگ اسلا‌می , در مناطق مختلف کشورمان با مراسم و آیین هایی خاص و شکوهی ویژه برگزار می شود. با دقت در نحوه برگزاری این مراسم مشاهده می شود اگرچه مردم هر ناحیه , آداب متفاوتی در این خصوص دارند ولی این مراسم در لایه های عمیق تر شبیه یکدیگر و مطابق با آیین های دیرین و کهن برگزاری عید سعید و عزیز قربان است.

ایرانیان بنا بر رسوم ویژه‌ای که دارند از مدت ها پیش از روز عید قربان , خود را آماده جشن می کنند و مقدمات این مراسم با خرید حیوان قربانی آغاز می شود.

انتخاب حیوان برای قربانی در هر منطقه متناسب با عادت ها و عقاید ویژه همان منطقه است و حیوان قربانی با شرایط خاصی برای زمان ذبح , نگهداری , آماده و آراسته می شود.

خانه تکانی , رفت و روب , شستشو , حمام و نظافت نیز از جمله آدابی است که ایرانیان پیش از عید قربان آنها را به جا می‌آورند.

ایرانیان قربانی خود را در مناطق مختلفی فدیه میکنند , برخی در اماکن مقدس از جمله امامزاده ها , برخی در خانه های مسکونی و برخی دیگر در میدان‌های اصلی محل زندگی به انجام این عمل معنوی می‌پردازند.

هنگام ذبح اشعار و ادعیه خاصی خوانده می شود و قصاب نیز اغلب شرایط و جایگاه ویژه ای دارد.

پس از قربانی بنا بر رسم رایج , گوشت قربانی برای تبرک بین مردم همان ناحیه و بویژه مستمندان توزیع می شود.

از جمله آداب دیگری که در جشن قربانی در میان ایرانیان رواج دارد بازیهای محلی است .

قربانی کردن با نیت الهی در بین ایرانیان از ارزش و جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و علا‌وه بر بجای آوردن این سنت حسنه در عید قربان , در هنگام برآورده شدن نذرهای خود و یا بدست آوردن موفقیت های مادی در زندگی نیز با قربانی کردن حیوانی حلا‌ل گوشت و تقسیم آن بین همسایه ها و افراد فقیر , به عرض ارادت به ذات احدیت و شکر گذاری به درگاه الهی می پردازند .

 



:: برچسب‌ها: ظهور , مهدویت , منجی , آخرالزمان , منتظران مهدی , مهدی موعو , نور تولی , عید قربان , عید سعید قربان مبارک , عید سعید قربان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : پنج شنبه 2 مهر 1394
عید قربان

http://images2.persianblog.ir/454596_TnaPSiDa.jpg

 

 

عید قربان

عید شرافت بنى آدم است و کرامت انسانى اش

جشن رها شدن از قید پدرانى است که جان فرزند خویش را نذر قربان گاه ها مى کردند . . .


بالاترین نقطه اى است که اوج مقام بشر تعیین مى شود

و تا ابد، درجه ایمان با همان نقطه سنجیده مى گردد . . .


عیدقربان، یادآور زیباترین نمونه تعبد انسان در برابر خداوند متعال است . . .


عیدقربان عید فداکارى، ایثار، قربانى، اخلاص و عشق و بندگى، مبارک باد . . .


عید قربان

جلوه‌گاه تعبد و تسلیم ابراهیمیان حنیف است و فصل قرب مسلمانان به خداوند در سایه عبودیت . . .


عید قربان ، یعنى فدا کردن همه «عزیزها» در آستان «عزیزترین»

و گذشتن از همه وابستگى ها به عشق مهربان ترین . . .


خوشا «ذی‌الحجه» روز عید قربان / شروع داستان عشق و ایمان

خواهی که تو را کعبه کند استقبال / مایی و منی را به منا قربان کن


حلول تازه داده فیض سبحان / چه زیبا منجلی شد «عید قربان» . . .


زاسماعیل جان تا نگذری مانند ابراهیم / به کعبه رفتنت تنها نماید شاد شیطان را

کسی کو روز قربان، غیر خود را می کند قربان / نفهمیده است هرگز معنی و مفهوم قربان را . . .


عیدقربان با نماز و عبادتش، با ذکر و دعایش، با قربانى و صدقات و احسانش

بسترى براى جارى ساختن مفهوم عبودیت و بندگى است . . .


عید اضحی رسم و آئین خلیل آزرست / بعد آن ،عید غدیر، روز ولای حیدر است

عید قربان و پیشاپیش عید سعید غدیر مبارک


،عید قربان جشن رهایی ازاسارت نفس وشکوفایی ایمان ویقین ،عیدسرسپردگی وبندگی

عیدنزدیک شدن دلها به قرب الهی برهمه مسلمانان مبارک باد . . .


عید قربان عبادت و بندگی و عید اطاعت از قادر یکتا برشما تهنیت باد . . .


بگذر از فرزندو جان و مال خویش / تا خلیل اللّه ِ دورانت کنند

سَر بِنه بر کف، برو در کوی دوست / تا چو اسماعیل، قربانت کنند . . .


مبارک باد عید قربان، نماد بزرگ ترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس . . .


عید قربان.

عید سربلند بیرون آمدن از امتحان عبودیت است . . .



نگارا عید قربان است قربانت شوم یا نه ؟ / نگفتی یک دمی آیا که مهمانت شوم یانه ؟

برای طوف کویت جامه احرام بر بستم / گدای دوره گرد گوشه خوانت شوم یانه ؟


عید اضحی رسم و آئین خلیل آزرست / بعد آن ،عید غدیر، روز ولای حیدر است

عید قربان و پیشاپیش عید سعید غدیر مبارک


عید قربان ، پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر خالق یکتا بر شما مبارک . . .


ای عزیزان به شما هدیه ز یـزدان آمد / عید فرخنده ی نورانی قربان آمد

حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول / رحمت واسعه ی حضرت سبحان آمد . . .


خوشا «ذی‌الحجه» روز عید قربان / شروع داستان عشق و ایمان

خواهی که تو را کعبه کند استقبال / مایی و منی را به منا قربان کن . . .


عید قربان، یعنى فدا کردن همه «عزیزها»

در آستان «عزیزترین»، و گذشتن از همه وابستگى ها به عشق مهربان ترین . . .


عید قربان، عید ذبح میوه ی دل ابراهیم و ایثار سبز اسماعیل

عید بر آمدن انسانی نو از خویشتن خویش، عید رهیدگی از اسارت نفس

عید لبیک به دعوت حق بر شما مبارک . . .


آنگاه که ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه عشق برد

این ذات اقدس الهی بود که جلوه گر شد.

این عشق آموختنی است

عید سعید قربان مبارک . . .


عید قربان به حقیقت زخداوند کریم / آفتابی به شب ظلمت انسان آمد

جمله دلهاچو کویری ست پر از فصل عطش / بر کویـر دل ما نعمت باران آمد . . .


خوشا آنان که با حق آشنایند / مطیع محض فرمان خدایند

چو ابراهیم اسماعیل خود را / فدای امر الله می نمایند


نشانم ده صراط روشنم را / خودم را، باورم را، بودنم را

خداوندا من از نسل خلیلم / به قربانگاه می آرم «منم» را

قربان، عید سر سپردگی و بندگی مبارک


عید را بهانه کنیم تا به همه کسانی که دوستشان داریم

سلامی بکنیم ، نام شما در اندیشه و مهرتان در قلب ماست . . .

عید قربان بر شما مبارک


بر پیکر عالم وجود جان آمد / صد شکر که امتحان به پایان آمد

از لطف خداوند خلیل الرحمن / یک عید بزرگ به نام قربان آمد . . .



خدایا ،قبله ام ، سجاده ام حرف دلم آخر تویی تو

خدایا معبد ومعبود دنیا و سر شوریده ام آخر تویی تو

عید بر شما مبارک


قربانى کنیم تا سبکبال شویم.

ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد

عید فرخنـــــــده ی نورانی قربـــــــــان آمد

حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول

رحمت واسعــــه ی حضــرت ســـبحان آمد . . .


بر پیکر عالم وجود جان آمد

صد شکر که امتحان به پایان آمد

از لطف خداوند خلیل الرحمن

یک عید بزرگ به نام قربان آمد . . .


عید قربان زنده دارد یاد قربان‌گشتگان را

پاسداران و اسیران و به خون آغشتگان را

خیز و در این عیدقربان سوی قربانگاه رو کن

معنی بیت و حرم را در شهادت جست‌وجو کن . . .


عید قربان عیدی که یاد بود خاطره است

خاطره یک پدر و قصه یک پسر

عیدی که یادبود ابراهیم خلیل است

عیدی که قصه ایثار اسماعیل

بیائید به یاد بود بابای ابراهیم به قربان گاه برویم

و الله اکبر را زمزمه کنیم


عید قربان با نماز و عبادتش، با ذکر و دعایش، با قربانى و صدقات و احسانش

بسترى براى جارى ساختن مفهوم عبودیت و بندگى است . . .


خدایا :موری همصحبت سلیمان ،گوسفندی لایق قربان ،

عنکبوتی محافظ قرآن،سگ اصحاب کهف همنشین انسان !!!

و من ؟؟؟؟؟!!!!!


عید قربان، یعنى فدا کردن همه «عزیزها» در آستان «عزیزترین»

و گذشتن از همه وابستگى ها به عشق مهربان ترین . . .


عید قربان، جلوه‌گاه تعبد و تسلیم ابراهیمیان حنیف است

و فصل قرب مسلمانان به خداوند در سایه عبودیت . . .


عید قربان، عید فداکارى، ایثار، قربانى، اخلاص و عشق و بندگى، مبارک باد!

مبارک باد عید قربان، نماد بزرگ ترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس . . .


صدای پای عید می آید.

عید قربان عید پاک ترین عیدها است

عید سر سپردگی و بندگی است.

عید بر آمدن انسانی نو

از خاکسترهای خویشتن خویش است.

عید قربان عید نزدیک شدن دلهایی است

که به قرب الهی رسیده اند.

عید قربان عید بر آمدن روزی نو و انسانی نو است

این عید مبارک

http://img.tebyan.net/big/1388/09/2251370547417064151501782512471412113140.jpg



:: برچسب‌ها: ظهور , مهدویت , منجی , آخرالزمان , منتظران مهدی , مهدی موعو , نور تولی , عید قربان , عید سعید قربان مبارک , عید سعید قربان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : پنج شنبه 2 مهر 1394
شجره خبیثه بابیت و بهاییت
بابیت و بهاییت

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ استعمار از دیرباز برای سیطره بر کشور های اسلامی و از بین بردن نفوذ اسلام در سایر بلاد در حال برنامه ریزی و انجام فعالیت های جاسوسی و عملیات های مخرب بوده تا اسلام را در چشم ها بد جلوه دهد.

استعمار در راه تخریب چهره اسلام از هیچ کاری فروگزار نمیکرد ،از تغییر و تحریف در کلام بزرگان و مبارزه علنی با اسلام و مکتب شیعه مراحل مختلفی را در طول حیات سیاسی اسلام تجربه کرد و هر بار با هوشیاری و  ورود به موقع علمای اسلام و شیعه این توطئه ها خنثی و پیشگیری میشد.

تا اینکه استعمار سرانجام با این نتیجه رسید تا با مطالعه عملکرد خود و موانع بوجود آمده از طرف علمای اسلام و شیعه به نقاط ضعف خود و راه های نفوذ بر مسلمانان را شناسایی و برای نابودی اسلام گام بردارد.

در این راه به این نتیجه رسید که باور وجود منجی و ظهور مصلح کل که باور تمامی ادیان الهی هم هست ،مهمترین باور حیاتی شیعه میباشد که شیعه را قادر میسازد همه سختی ها و موانع را تحمل سازد که موانع ظهور را یک به یک پشت سر گزارد و به یمن و برکت ظهور مصلح جهانی که از نسل امامان معصوم علیهم السلام مورد باور شیعیان هست به حکومت جهانی اسلام و شعه برسند  .

استعمار پس از دانستن این نکته برای مقابله باین تفکر همانطور که قبلا گفته شد از دو راه تغییر و تحریف اعتقادات و مسخ چهره مهدی علیه السلام وارد این میدان مبارزه شد و برای خراب کردن چهره مهدی ، تخم دو رویی را با ایجاد بابیت و بهاییت همانند شجره خبیثه [۱]  که قرآن  مثال میزنددر میان مسلمانان پراکنده کردند .

خداوند کریم در قرآن ، فرهنگ خبیثه و بدعت  آلوده را به درخت ناپاکی تشبیه کرده که از روی زمین برکنده شده و قرار و ثباتی ندارد. و مَثَل سخن ناپاک که کلمه کفر است یا دعوت به عبادت اصنام و بُت ها و بدعت در دین ، مانند درخت ناپاکی است که جُنبان شده و بریده و جُثّه آن از روی زمین برکنده شده ، او را ثبات و استحکام نیست ، یعنی نه بیخ در زمین دارد و نه شاخ در هوا.

به عبارت بهتر استعمار همان ریشه این شجره خبیثه بدعت گزاری در دین است و شاخ و برگ های آن هم وهابیت و قادیانی و صوفیه و بابیت و بهائیت و فرقه های منشعب از این ها میباشند.

علیمحمد باب در سال ۱۲۶۰ با بنا گزاشتن بابیت و سپس پیشروی به سمت مدعیاتی همچون مهدویت و نبوت و رسالت و الوهیت راه را برای دیگر افراد باز نمود . پس از او پیروانش به فرقه های مختلفی تقسیم شدند و هر فردی مدعی وصایت و جانشینی باب شده و با ایجاد یک فرقه برای اغفال دیگران و پر کردن کیسه خود اقدام کردند.

در مقاله حاضر به بررسی برخی از فرق منشعب از بابیت خواهیم پرداخت.

در پی مرگ باب اختلافات فراوانی بین پیروان او بر سر ریاست این فرقه مواجب بگیر استعمار پیش آمد و هرکدام سازی کوک کرده و آواز ریاست این فرقه را سر داده و نام فرقه جدید را به نام خود تغییر دادند.

گروهی به دنبال میرزا اسدالله دیان که مدعی من یظهره اللهی بود راه افتادند و دیانی نام گرفتند.

گروهی هم با اینکه قرة العین زنده نیود اما دنباله راه او را گرفتند و خود را پیروان قرة العین دانسته و قرة العینی نام گرفتند.

گروهی هم بدنبال محمد علی بارفروشی که خود را برتر از دیگران میدانست رفته و خود را پیروان او دانسته و قدوسی نام گرفتند.

گروهی هم بدنبال هیچیک از این مدعیان نرفته و خود را پیروان راستین کتاب بیان نامیده و به بیان متمسک شده و نام بیانی گرفتند.

گروهی هم به تمام این گروه ها پشت پا زده خود را پیرو شهود وجدانی و درونی قرار دادند نام عمانی بر خود نهادند  .[۲]

گروهی هم میرزا یحیی صبح ازل را وصی قانونی باب دانسته به پیروی از او برخواسته و اطاعتش را لازم دانسته و او را قبله ی خود قرار دادند  و نام ازلی گرفتند.

گروه دیگری هم بعد از ادعای من یظهره اللهی بهاء الله به او گرویدند و بهاء میگفت که منظور از من یظهره الله و بقیه الله که باب اظهار ارادت و نوید به آمدنش داده من هستم . پس از این ادعا افراد زیادی از بابیان به او گرویدند و بهائی نام گرفتند.

گروه دیگری نیز وجود داشت که خود بابیان و بهاییان برای مضحکه و خنده از آن نام میبرند و آن افرادی بودند که به دنبال نغمه ی جعفر کل شیئی بودند و کل شیئیی نام گرفتند . جریان از این قرار بود که علیمحمد باب در بیان و کلمات دیگر خود کلمه ی کل شیء را زیاد استعمال میکرد و این کثرت استعمال سبب شد که این شخص در یزد مدعی شد مقصود از کل شیء مظهری است که قبل از من یظهره الله باید ظهور کند و ان شخص من هستم.

او کتابی بر سبک کتاب بیان نوشته و بر پیروان خود عرضه نمود و کتابی هم در شرح حال باب نوشت که نامش را محمل بدیع در وقایع ظهور منیع ننام نهاد . عده ای از بابیان یزد و کرمان به او گرویده و کل شیئی نام گرفتند  .[۳]

در پی اختلافاتی که بین میرزا یحیی و میرزا حسینعلی اتفاق افتاد اهل بهاء خود را ثابتین و ازلیان را ناقضین میخواندند.

اهل بهاء کتب ازل را برای تمسخر و استهزاء بدست گرفته در مجالس خود کلماتش را از بر میکردند و برای خنده و شادی در بین مجلس میخوانددند و بعد از کلمات باب سخنان بهاء را آیات الهی میدانستند.

بهاء الله برای اثبات خود دست به تالیف کتاب های زیادی زد که به برخی از آنها گذرا اشاره میکنیم:

نخستین کتابی بهاء ایقان نام دارد که در آن استدلالات برای حقانیت علیمحمد باب را ذکر کرده است و میگویند این کتاب را برای دعوت دایی باب به بابیت آن را انشاء کرده است

کتاب دیگر رساله هفت وادی که در ایام کناره گیری و ازلت او نوشته شده و مربوط به ایامی است که در سلیمانیه عراق بوده و به روش و منش تصوف و دراویش یزیدی سیر سلوک میکرده و مشتمل بر مواعظ و نصایح اخلاقی صوفیانه است.

او در بغداد ادعای من یظهری کرد و پس از آن کتاب بدیع را نوشت که از قول میرزا محممد علی صباغ یکی از پیروان خود به یکی از اتباع ازل که به قاضی معروف بود و در اسلامبول زندگی میکرد و برای رد بر ازل و اعتراض بر احوال و اعمال او نوشته شد.

آخرین و مهمترین تالیفات بهاء کتاب اقدس است  که بهاییان آن را کتاب مقدس و گواه پیامبری بهاء الله میدانند و آن را مهیمن بر جمیع کتب آسمانی و سایر الواح بهاء الله میدانند و این کتاب مشتمل بر احکام و اوامر و نواهی و حلال و حرام میباشد.

غیر از این کتاب ها الواح و مکاتبات بسیاری نیز داشته که در دست پیروان او بوده که بعدا به صورت کتابی جمع آوری شده مثل اشراقات،مبین،و...و مقاله کوتاهی بام کتاب عهدی هم بود که در آن وصایت خود به دو فرزند خود غصن اعظم و غصن اکبر را نوشته و حکومت را به آن دو یکی بعد از دیگری وصیت کرده است.

بعد از بهاء الله، نوبت به حکوت عباس افندی معروف به عبدالبهاء بر اغنام الله رسید او هم همچون سلف نا خلف خود نوشتن مقالات و کتب را معجزه خود میدانست و کتب بسیاری تالیف کرد.

مهمترین کتاب عبدالبهاء مفاوضات نام دارد و در آن مثل کشکول از هر دری سخن رفته و قسمتی از کتاب در اثبات صانع و لزوم مربي و تأثير انبياست و نيز حل بعضي مسائل مخصوصه‏ي به مذهب عيسوي در آن شده است.

یکی دیگر از کتب مهم او مقاله سیاح است که عباس افندی بدون تصریح به نام خود به عنوان مولف،استدلالی در تاریخ پرداخته و از این راه به اثبات حقانیت ادعای دروغین باب و بهاء میپردازد.

کتابی در سیاست نوشته و آن را رساله مدنیه نام نهاده و شرحی عربی بر بسم الله الرحمن ارحیم نوشته و به غیر اینها هم رسایل و مکاتبات و الواح فراوان دارد که مقداری از اها در کتابی به نام مکاتیب عبدالبهاء جمع آوری شده است.

گذشته از اين کتب که به قلم رؤسا تحرير يافته، از پيروان اين آئين نيز تأليفاتي از  خود گذاشته‏ اند که در حقيقت جزو کتب استدلاليه  برای اثبات حقانیت این فرقه ها به شمار مي‏رود و تقريبا همه متحد المعني است. معروفترين آن کتاب مرحوم ميرزا ابوالفضل گلپايگاني است که در جواب انتقادات شيخ ‏الاسلام قفقازيه نوشته و کتاب دلائل العرفان حاج ميرزا حيدرعلي و رساله‏ ي حاجي ميرزا محمد افشار است.

از محمد علي افندي جز بعضي مکاتيب که به دوستان و پيروان خود نوشته چيزي در دست نيست. از پيروان محمد علي افندي نيز چند رساله موجود است که بيشتر آن‏ها گزارش اختلافات داخلي و رد بر ثابتين و عبدالبهاست و مهمتر از همه کتاب «اتيان الدليل لمن يرد الاقبال الي سواء السبيل» است که در آن جا بيان شرک ثابتين را کرده و به موجب کتاب اقدس که مي‏گويد «من بدعي امرا قبل اتمام الف سنه‏اند کذاب مقتر» رد ادعاي عبدالبها را مي‏کند.

این بود آنچه از آن به شجره خبیثه یاد شد و سلسله بابیت و بهاییت نام گرفت و در برخی موارد حتی خود بهاییان هم اطلاع بر این موارد نام برده شده ندارند . چه اینکه آنها از مطالعه کتب منع شده اند و محدود به مطالعه چند کتاب خود هستند و آنچنان که نام اغنام الله توسط بهاءالله بر آنها نهاده شده باید همچون اغنام سر بزیر بوده و لم و بم و چرا و چگونه نکنند...!

 

 

پی نوشت :

۱.سوره مبارکه ابراهیم آیه ۲۶
۲.بهائيت در ايران ص ۱۹۵.
۳.خاطرات انحطاط و سقوط فضل الله  مهتدی صبحی ص ۱۳۰



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،مدعیان مهدویت،بابیت و سفارت،مدعیان مهدویت،شجره بابیت و بهاییت،شجره خبیثه،شجره ملعونه،فرقه ضاله، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : پنج شنبه 2 مهر 1394
مدعيان مهدويت، بابيت و سفارت(بخش سوم)

http://www.ghadir.ca/images/stories/multimedia/sheytan-thumb.jpg

مدّعيان سفارت و نيابت

 

:: قسمت سوم ::

 

اشاره:

 

در قسمت‌هاي پيشين اين مقاله به چگونگي شكل‌گيري گروه‌هاي مدّعي سفارت و نيابت امام زمان(ع) در بحرين پرداختيم. در اين قسمت، نگارندة محترم مقاله، فرجام ايشان و مدّعاي يكي ديگر از اين گروه‌ها را در عراق بيان مي‌كند.

 

اعتراف بصري در برابر علما

 

علما و فضلاي بحرين به مقابله با حركت شوم سفارت و نيابت پرداخته، با قدرت با آن برخورد كردند. آنها از مؤسس اين حركت براي شركت در جلسه‌اي كه جمع كثيري از علما حضور داشتند، دعوت كردند و با او به بحث و جدل پرداختند تا اينكه او اظهار ناتواني كرد و تسليم شد و به باطل بودن عقايد و تفكراتي كه آن را ترويج مي‌كرد، اعتراف نمود و طي نامه‌اي، اين‌گونه اشتباه خود را بيان كرد. متن اعتراف‌نامة او به اين صورت بود.

من كه مدّعي ارتباط با حضرت حجّت(عج) بودم، اعتراف مي‌كنم ادّعا مي‌كردم در خواب، امام(ع) و چهار نايب ايشان را ـ به ويژه نايب سوم، حسين بن روح(رض) ـ را مي‌ديدم و به مردم مي‌گفتم: امام(ع) به من اشاره مي‌كرد كه ايشان را از طريق انجام برخي اعمال و خواندن برخي دعاها كه در كتاب‌هاي دعا آمده در خواب ببينم. من در آن زمان نمي‌دانستم كه بر خواب و رؤيا هيچ حكم شرعي مترتّب نمي‌شود، امّا پس از ديدار با علماي اعلام و قانع شدن اينجانب به اينكه بر خواب و رؤيا هيچ حكم شرعي مترتب نمي‌شود و اينكه تكيه بر آن در دين خداوند پاك جايز نيست و پس از آنكه براي اينجانب اثبات شد كه در زمان غيبت كبرا و پيش از خروج سفياني و پيش آمدن نشانة صيحه، نيابت و سفارت از ايشان و نواب ايشان، قابل قبول نيست، زيرا آنها در اين زمان در قيد حيات نيستند، با توجه به همة اينها، در محضر علماي اعلام، درستي همة اينها را از جانب خود مردود مي‌شمارم و خود را مسئول كارهاي كساني كه به مقتضاي اين خواب‌ها ممكن است انجام دهند، نمي‌دانم و از آن برائت مي‌جويم. و اگر كسي با من در اين مسئله به مخالفت‌پردازد، خود مسئوليّت آن را بر عهده خواهد داشت، زيرا من نيز با نظر و رأي علماي فاضل موافقم و بر اساس اين، خود را تحت فرمان و اختيار ايشان مي‌دانم و اگر پس از اين آشكار شود كه من در اين‌گونه موارد نقشي داشته‌ام، آنها مي‌توانند هرگونه كه مصلحت بدانند در مورد من حكم دهند و رفتار كنند. من در اين اقرار و اعتراف به هيج وجه تحت فشار و ناراضي نبود، بلكه با رضايت تمام با توجه به اينكه آن را يك واجب شرعي مي‌دانم، آن را بيان كردم و برائت خود را از تمام اتهامات و شايعه‌هاي نادرستي كه به ستم و به دروغ به من نسبت داده شده، اعلام مي‌كنم و خداوند بهترين گواه بر سخنان من است. و ستايش مخصوص خداوندي است كه در دين خود به ما بصيرت داده، ما را از نفاق و جدايي و مخالفت با هم‌كيشان خود و فتنه‌ها بر حذر داشته و از دردها و رنج‌ها حفظ كرده است.

اين اعتراف در دهم شعبان 1409 ق. نوشته و منتشر شد. پس از اين اعتراف‌نامه، علماي حاضر در اين جلسه متني در ذيل اعتراف‌نامة عبدالوهاب حسن بصري به اين صورت نوشتند:«بي‌گمان، علما عقيده به نادرست بودن چنين ادعاهايي دارند و به تمام مسلمانان هشدار مي‌دهند كه مراقب باشند فريفتة چنين اشخاصي نشوند و به دعوت آنها پاسخ ندهند. علما بر اين باورند كه اين‌گونه جريان‌ها، از جمله بدعت‌هايي است كه بيشترين ضربه‌ها را به پيكرة دين وارد مي‌سازد و باعث به لرزه در آوردن اصول و ارزش‌هاي والاي آن در ميان مردم مي‌شود. مذهب تشيع بدين وسيله از اين‌گونه ادعاها اعلام بيزاري مي‌كند و هر كس بر چنين ادعاهايي اصرار ورزد، بي‌گمان بدعت گذار، گمراه و گمراه كننده است و مؤمنان بايد خود و ديگران را از اين‌گونه جريان‌ها دور نگه دارند».

عبدالوهاب حسن بصري كه در گذشته ادعاي نيابت از امام قائم(ع) و چهار نايب ايشان، به ويژه حسين بن روح را داشت، شخصاً در حضور علما به صورت كتبي اعتراف نمود كه راه و روش او نادرست بوده و متن اعتراف‌نامة او نيز در بالاي اين نوشته رهبر اين گروه آمده است».

 

از سرگيري فعاليت

 

با اينكه كار اين گروه به نوشتن آن اعتراف‌نامه به وسيلة مؤسس آن ختم شد، امّا بار ديگر تاريخ تكرار شد و همان گونه كه علي محمّد شيرازي (باب) در ايران جرياناتي داشت، همانند آن در كشور بحرين به وقوع پيوست. پس از مناظره و بحث و جدل علما و فقهاي ايران با باب شيرازي، نتيجه اين شد كه در حضور جمع كثيري از علما و دولتمردان و در حضور ناصرالدّين شاه، اعلام توبه كرد و به خطّ خود سندي نوشت كه به توبه‌نامه معروف شد.1 امّا توبة باب مدّت زيادي دوام نداشت و پس از آن به دليل تكرار ادعاها و عقايد گذشته‌اش، اعدام شد.

عبدالوهاب بصري نيز دقيقاً مانند باب، فعّاليّت‌هاي گذشته‌اش را از سر گرفت، اما اين بار با محافظه‌كاري بسيار شديدي و به گونة بسيار مخفيانه و با روش‌هاي حيله‌گرانه و بسيار پليدتر به كار خود ادامه مي‌دهد. اما با وجود همة اين محافظه‌كاري‌ها و پنهان كاري‌ها، اخبار فعاليت او دوباره منتشر شد و توجه علما و مراجع شيعة عتبات عاليات و عراق و ايران را به اين مسئله جلب كرده و در مورد آنها استفتائاتي شد و آنها در طي بيانات و فتواهايي، اين جنبش ضاله را محكوم كرده و مؤمنان را نسبت به گرد آمدن حول آنان، هشدار دادند.

در اين فتواها آمده است كه بايد تا حد توان از او و پيروانش دوري كرد و نبايد با آنها معاشرت كرد و حتي نماز خواند و برخي از علما، معتقدان به چنين مسائلي را فاسق دانستند.

علماي بحرين نيز در طي بيانيه‌اي، دعوت اين شخص را بدعت و نادرست دانستند و از كساني كه به چنين مسائلي اعتقاد دارند، خواستند تا به راه راست بازگردند.

برخي از ايشان كه فتوا صادر كرده يا بيانيه را امضا كردند، عبارتند از: محمّد امين زين الدين، سيّد عبدالاعلي سبزواري، علي الغروي، شيخ احمد آل عصفور، شيخ منصور الستري، شيخ عبدالامير الجمري، شيخ عيسي احمد قاسم، شيخ عبدالحسين علي التستري، شيخ عبدالعلي حمزه الحواج، شيخ سليمان المدني، سيد جواد الوداعي، ...

 

گروه انصار الامام المهدي

 

در شهر بصرة عراق نيز گروهي با نام «انصار الامام المهدي» اعلام وجود نمودند. رهبر آنان فردي به نام احمد الحسن بود كه ادعاي ارتباط با امام مهدي(ع) را داشت و مي‌گفت امام(ع) را ملاقات كرده و مستقيماً اوامر و دستوراتي از جانب ايشان دريافت مي‌كند. وي مدعي بود كه امام(ع) به او دستور تبليغ براي ايشان داده و به او فرموده است به همگان اعلام كند كه وي با امام(ع) در ارتباط است و از جانب او فرستاده شده و او وصيّ امام و همان «يماني» موعود است. پس از آن گروهي پيرو او شده و گفته شد كه بسياري از پيروانش، طلاب حوزة علمية نجف اشرف هستند، زيرا او دعوت خود را در سال 1423 ق. از آنجا شروع كرده است.

وي براساس آنچه در پايگاه اينترنتي‌اش آمده، بيان مي‌كرد:ديدار اول من با امام مهدي(ع) در اين دنيا، در ضريح امام هادي و امام عسكري(ع) صورت گرفت. در اين ديدار امام مهدي(ع) را شناختم. اين اتفاق سال‌ها پيش افتاد و پس از اين ديدار، بارها و بارها ايشان را ملاقات نمودم و ايشان مسائل بسياري را براي من روشن ساخت اما دستوري براي ابلاغ به شخص يا اشخاص خاصي به من نداد، بلكه آن راهنمايي‌ها تنها براي تعليم و تربيت و راهنمايي من به سوي فضايل اخلاقي الهي بود. ايشان مقداري علم و معرفت به بنده تفضل فرمود و مرا از انحراف‌هاي بزرگ موجود در حوزة علمية نجف آگاه ساخت؛ انحراف‌هاي علمي، عملي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي يا انحراف شخصيت‌هاي بزرگ اين حوزة علميه. به هر حال روزها و ماه‌ها از اين حوادث گذشت و خداوند بار ديگر خواست كه من با امام(ع) ديدار كنم. اين‌بار امام(ع) مرا به حوزة علمية نجف اشرف فرستاد تا آنچه به من فرموده بوده، به گروهي از طلبه‌هاي حوزة علميه نيز انتقال دهم. اين، نقطة عطفي در تاريخ زندگي من به شمار مي‌آيد، زيرا اين نخستين باري بود كه امام مهدي به طور علني و آشكار به من مأموريت انجام كاري مي‌داد.

داستان اين ديدار نيز چنين است: شبي در خواب ديدم كه امام مهدي(ع) در كنار قبر سيد محمد(ع) ـ برادر امام عسكري(ع) ـ ايستاده بود و به من دستور داد براي ديدار ايشان به آنجا بروم. پس از آن بيدار شدم. ساعت 2 نيمه شب بود، چهار ركعت نماز شب خواندم سپس دوباره خوابيدم. دوباره خوابي بسيار شبيه به همين خواب ديدم و در آن خواب نيز امام مهدي(ع) قرار ملاقات با من مي‌گذاشت. اين بار از خواب بيدار شدم، ساعت 4 صبح بود. نماز شب را تمام كردم و نماز صبح را نيز به جا آوردم. دو روز بعد به سامرا مسافرت كردم و چيزي را ديدم كه تأييد كنندة اين دعوت به حق بود. پس از آن به بسياري از مردم خبرهايي در مورد امور غيبي دادم كه برخي از آنها، در مورد حوادث مهم و حوادث آينده بود. هر كس اين دعوت حق را تكذيب كند پشيمان خواهد شد. من اكنون در مقابل شما هستم... مردم را به پيروي از اين دعوت راستين هدايت كنيد. من آمادگي مباهله دارم و حتي آمادة بحث و جدل و مباهله با علماي تمام گروه‌هاي مسلمان (شيعيان و اهل تسنن) و مسيحيان و يهوديان هستم. من ثابت خواهم كرد كه از جانب حضرت مهدي(ع) براي هدايت مسلمانان و از جانب حضرت عيسي(ع) براي مسيحيان و از جانب ايليا براي هدايت يهوديان فرستاده شده‌ام.

 

عوامل شكل‌گيري اين گروه

 

عوامل زمينه‌ساز اين دعوت، وجود جوّ سرشار از ظلم و ستمي بود كه عراقي‌ها در زمان صدام معدوم در آن زندگي مي‌كردند و اين خود باعث به وجود آمدن شرايط رواني، فكري و فرهنگي و ديني زمينه‌ساز چنين ياوه‌گويي‌هايي شده بود و البته شرايط سياسي و نظامي خاصّ عراق در هنگام جنگ‌ها و پس از آن و خرابي‌ها و ويراني‌هاي زياد در اين كشور تا زمان سقوط بغداد در تاريخ 9/4/2003 م. و تحت اشغال نيروهاي آمريكايي در آمدن آن، به ويژه در بصره، نيز نقش زيادي در پيدايش چنين بدعت‌هايي داشته است. اين دعوت، از بصره آغاز شد. اين شهر در آن زمان تحت اشغال نيروهاي انگليسي بود كه سابقة درازي در سوء استفاده از شرايط و اشغالگري و فتنه‌انگيزي در جهان اسلام دارد. انديشة اصيل مهدويت به گونه‌اي اسفناك و بسيار بد، مورد سوء استفاده قرار گرفت و از اين بدعت و ادعاي ارتباط و امام با ادعاي مهدويت، با تكيه بر جوانب عقيدتي و رواني آن، در جهت اهداف سياسي و نظامي سوء استفاده شد. احمد حسن نخستين بيانيه‌اش را در ماه شوال 1424 ق. صادر كرد و نشان گروه او ستاره‌اي شش ضلعي (نماد يهوديان) است و از اينجا متوجه مي‌شويم كه دست چه كساني از آستين اين گروه بيرون آمده و چه كساني پشت پرده‌اند.

 

تفكرات اين گروه

 

ما در اينجا به طور خلاصه به ذكر افكار و عقايد اين گروه ـ آن‌گونه كه در پايگاه اينترنتي‌شان آمده ـ پرداخته و مجموعه براهين، استدلال‌ها و مستنداتي را كه از نظر آنها تأكيد و تأييد كننده اين است كه احمد الحسن، وصي و فرستادة امام مهدي(ع) بوده و همان يماني موعود است، مي‌پردازيم.

ناظم العقيلي يكي از پيروان و معقتدان اين گروه در يادداشت «البلاغ المبين» در تاريخ 12/2/1425 ق. در اين مورد سخنان مفصلي دارد كه ما به ذكر بخشي از آن مي‌پردازيم (نكته مهم اين است كه احمد الحسن خود را فرستادة امام مي‌داند. كه به ادعاي آنها، امام مهدي(عج) تقريباً دو سال پيش او را براي هدايت مردم فرستاده و پيروانش مي‌گويند او مژده نزديكي زمان قيام امام(عج) را مي‌دهد، دشمنانش را بيم مي‌دهد و خواهان متحد و يكي شدن بشر و حركت به سوي انجام كارهاي نيك براي تعجيل در قيام حضرت است. ما اين مسئله را از پنج بعد مورد بحث و بررسي قرار مي‌دهيم:

1. از بعد روايي: اشاره به برخي روايات كه حاكي از آن است كه امام مهدي(عج) فرستاده، نمايندة يا نايبي مي‌فرستد و اشاره به روايتي كه در آن نام ياران امام آمده و در اين روايت آمده كه يكي از ياران امام، شخصي است از بصره به نام احمد،2. از بعد غيبي: مانند اخبار غيبي، خواب‌ها و رؤياها و مكاشفات كه در اثر ارتباط با ائمه حاصل شده، البته بايد يادآور شد كه خواب و رؤيا، حجّت يا دليل و برهان درست يا نادرستي براي هيچ گونه دعوتي نمي‌تواند باشد،

3. از بعد علمي: احمد الحسن از برخي علما دعوت به مناظره كرده، سپس آنها را در مناظره ناتوان شمرده و در پايان آنها را دعوت به مباهله كرده كه البته آنها اين درخواست را رد كردند و در نتيجه او آن را بزرگ‌ترين دليل براي صدق دعوي خود شمرده است، چگونه... ؟! خدا مي‌داند،

4. از بعد چگونگي و نوعي: نوع و محتواي دعوت و اصول و اهداف آن؛ بهره‌برداري از يك انديشة اصيل به گونه‌اي اسفناك و منحرف،

5. از بعد اعجازي: ادعاي اينكه او مانند پيامبران و اوليا معجزات و كراماتي دارد. همان گونه كه احمد الحسن در نخستين بيانية خود مي‌گويد:

نخستين معجزة من براي مسلمانان اين است كه من محل قبر حضرت فاطمه(س) جگرگوشة پيامبر را مي‌دانم، در حالي كه تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند كه كسي جز امام مهدي(ع) از محلّ قبر حضرت فاطمه(س) اطلاع ندراد. او مي‌گويد: حضرت مهدي(ع) محلّ قبر حضرت فاطمه را به او نشان داده است.

او مي‌گويد: قبر حضرت فاطمه(س) در كنار قبر امام حسن(ع) و چسبيده به آن است، گويي كه امام حسن(ع) در آغوش مادرش دفن شده است... آيا اين سخن او راست است. چگونه مي‌توان به درستي و نادرستي سخن او پي برد.

از جمله افكار اين گروه كه آن را دليلي براي درستي دعوي خود مي‌شمارند، موارد ذيل است:

1. ادّعاي اينكه احمد الحسن همان يمني موعود است. در يكي از بيانيه‌هاي او در تاريخ 21 ربيع‌الثاني 1426ق. اين‌گونه آمده كه، اولاً بايد دانست كه مكه جزء تهامه و تهامه جزء يمن است بنابراين محمّد و خاندان محمد(ص) همه يمني هستند، و يماني به سوي حضرت مهدي(ع) فرا مي‌خواند بنابراين يماني اولين نفر از مهديان و هدايتگران است و مشخص مي‌شود كه يماني اولين مهدي از دوازده مهدي است.

روايات اهل بيت(ع) نام و صفات و محل سكونت اولين مهدي را با تفصيل بيان كرده‌اند: نامش احمد و كنيه‌اش عبدالله يعني اسرائيل (بندة خدا) است. مردم علي رغم ميل خود او را اسرائيل مي‌نامند. به اين ترتيب نام يماني احمد و از بصره است، بر گونة راستش نشاني دارد و در آغاز ظهورش جوان است و در سر زخمي دارد. به خدا سوگند رسول خدا و ائمه اطهار(ع) به دقت به توصيف من پرداخته و محل و جايگاه مرا معين كرده‌اند و بعد از اين سخن هيچ شك و شبهه‌اي در احوال من باقي نمانده و مسئلة من روشن‌تر از خورشيد در وسط روز است. من اولين مهدي و يماني موعود هستم،

2. اين گروه مي‌گويد كه زمان ظهور همين زماني است كه ما در آن زندگي مي‌كنيم و علت آن هم وجود كساني است كه با امام زمان ارتباط دارند و براي ظهور ايشان مقدمه‌چيني مي‌كنند. همچنين مي‌پندارند كسي جز احمد الحسن ادعاي ملاقات با امام را نكرده است. دلايل بي‌اساس و دروغيني مثل اين مي‌آورند،

3. علم حروف: احمد حسن ادعا مي‌كنند كه مي‌تواند از طريق علم حروف ثابت كند فرستادة حضرت مهدي است،

4. در اثبات دلايل خود به رؤيا و خواب تكيه دارند و مي‌گويند كه صحت اين رؤياها از جانب صدها نفر از مؤمنين تأييد شده،

5. ستارة داود: احمد الحسن ادعا مي‌كند كه حقيقت آن را دريافته و به دفاع از آن پرداخته است در حالي كه مسلمانان آن را سوزانده و لگدمال مي‌كنند. وي مي‌گويد، كلمة محمد بر روي آن واضح و آشكار است.

ادامه دارد...

 

مجتبي السادة

مترجم: سيد شاهپور حسيني



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،مدعیان مهدویت،بابیت و سفارت،مدعیان مهدویت(بخش سوم)، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : پنج شنبه 2 مهر 1394
مدعيان مهدويت، بابيت و سفارت(بخش دوم)

http://bayanbox.ir/id/3618437154251877836?view

مدعيان سفارت و نيابت

 

:: قسمت دوم ::

 

گروه مدعي سفارت امام در بحرين

 

اخيراً در بحرين گروهي پا به عرصه وجود نهاده كه به گروه «سفارت يا باب المولي» معروف شده است. اين گروه طرفدار شخصي به نام «عبدالوهاب بصري» هستند. او در زندان بحرين، ادعاي ارتباط با نمايندة امام مهدي(ع) در خواب را مي‌كرد و مي‌گفت: برخي اوامر و نواهي از جانب ايشان به او رسيده است. گروهي اين ادعاي او را باور كردند و برخي از كساني كه با او در زندان به سر مي‌بردند به او ايمان آوردند. هنگامي كه اين گروه در پايان دهة هشتاد ميلادي از زندان آزاد شدند، با مخالفت شديد علماي بحرين مواجه شدند، زيرا علما معتقد بودند كه اين دعوت آنها بدعت است. به همين دليل از مراجع مختلف، در مورد ايشان استفتا شد و آنها همگي دعوت او را بدعت خواندند، و بر ضرورت جلوگيري از فعاليت‌هاي آنها تأكيد كردند. با فرا رسيدن دهة نود، اين گروه فعاليت‌هاي خود را گسترش داد و افراد زيادي را جذب خود كردند. آنها بر زنان، به ويژه زنان ثروتمند تمركز كرده بودند و به دليل جوّ باز موجود در آن زمان، توانستند پروانة تأسيس انجمني به نام «جمعيت بازسازي فرهنگ اجتماعي» را بگيرند.

 

الف ـ چگونگي طرح دعوي سفارت امام مهدي(عج)

 

اين عوامل در جوّ محيط زندان نهفته بود. شرايط و محيط زندان به نوعي باعث به وجود آمدن روحية شكست و دلزدگي رواني و پشيماني شديد به دليل اشتباهات گذشته و فاش ساختن اسرار بسياري از مؤمنان بود كه از طريق شكنجه و بازپرسي از زندانيان انجام مي‌شد. و اين اوضاع و شرايط، زمينه را براي پذيرش انديشه‌ها و افكار نادرست به خوبي آماده كرده بود و اين ايده‌ها به نوعي مي‌توانست جايگزين اين حسّ شكست و نااميدي شود. بدين ترتيب، بسياري از زندانيان جذب اين خواب‌ها و رؤياها شدند و به آن ايمان آوردند.

 

ب ـ فعاليت‌ها

 

در زندان‌هاي منامه و بعد از آن، جو دو جريان وجود داشت:

1. جريان سيد محمد شيرازي، گروه سيد هادي مدرسي(الجبهة)؛

2. جريان سيد محمدباقر صدر، گروه جمعية التوعية (الدعوة)

اوضاع اينگونه شده بود كه زندانيان توجه زيادي به خواب‌هايي كه در شب مي‌ديدند، نشان مي‌دادند و به محض اينكه صبح مي‌شد، در محوطه هواخوري زندان با هم به گفت‌وگو مي‌پرداختند و هر يك از ديگري در مورد خواب‌هاي شب گذشته‌اش سؤال مي‌كرد.

آنها سپس به تحليل و تفسير اين خواب‌ها مي‌پرداختند و آن را به واقعيت‌هاي موجود در زمان خود ربط مي‌دادند يكي از آنها مي‌گفت. در كتاب العروة الوثقي مطلبي در مورد غسلي خوانده است كه هر كس آن غسل را انجام دهد، مي‌تواند معصوم را ببيند و با او گفت‌وگو كند. بنابراين سعي كنيد يك نسخه از اين كتاب را وارد زندان كنيد پس از مدتي، آنها توانستند يك نسخه از اين كتاب را وارد زندان كنند. پس از آن، آنها براي انجام اين غسل و سعي در حفظ آن به رقابت با هم پرداخته، پيوسته آن را انجام مي‌دادند. اين حوادث در زماني اتفاق افتاد كه زمستان بود و آب آنجا بسيار سرد و آنها با اين كار مي‌خواستند درستي و صحّت خط و جهتي را كه به آن تمايل داشتند، اثبات كنند و اينچنين نوعي رقابت در اجرا و انجام اين غسل در ميان دو خط و دو گروه پيش آمد.

يكي از جوانان به نام ملا عبدالله عبدالعزيز المالكي ادعا كرد كه حضرت زهرا(س) را در خواب ديده است و برخي از او خواستند در صورت رؤيت مجدد ايشان، از ايشان سؤال كند كه آيا از آنها راضي است يا نه. اينچنين، فتنه كم كم پديدار شد و برخي از آن زندانيان به عبدالله در مورد خطرناك بودن اين مسئله و سوء استفاده از برخي از اين امور و رويدادها تذكر دادند. عبدالله از اين مسئله خشمگين شد و از «شيخ ابراهيم الجفيري»، «احمد عباس خميس»، «استاد عيسي الشارقي»، «شيخ احمد العريبي» و «حميد مسعود» در اين مورد كسب تكليف شد، آنها او را از اين كار نهي كردند و احمد عباس خميس پيش از همه گفت: آيا حضرت زهرا(ع) را ديده‌اي يا نه؟ عبدالله پاسخ داد خير نديده‌ام احمد عباس خميس گفت: تو براي تحمل اين مسئوليت بسيار ضعيف هستي در حالي‌كه اين امر بسيار عظيمي است و اين نعمتي است كه اهل‌بيت(ع) به ما ارزاني داشته‌اند، اما خداوند براي اين كار مردي استوار در دين و از نظر جسماني و عقلاني بسيار قدرتمند، آماده مي‌سازد و او اين مسئوليت را بر عهده مي‌گيرد. اين سخنان به گوش عبدالوهاب بصري رسيد و از اين سخنان استفاده كرد و از آن به عنوان يك راه براي ورود و پا گذاشتن به اين عرصه استفاده كرد. او پس از مدتي، شروع به تعريف كردن خواب‌هايي كرد كه خط و راه شهيد صدر را مورد ستايش قرار مي‌داد؛ او پنج خواب را در اين مورد براي ديگران تعريف كرد و اينگونه گروهي ويژه به وجود آورد و آنها شروع به جمع كردن زندانيان كردند؛ كه خواب‌ها را به اطلاع آنها مي‌رساندند و به آن استناد مي‌جستند.

مضمون خواب‌ها اين بود كه عبدالوهاب بصري امام حجت(عج) را مي‌ديد. او پس از مدتي ادعا كرد امام مهدي(ع) به او اطلاع داده است كه ديگر به خواب او نمي‌آيد بلكه نايب سوم، «حسين بن روح نوبختي» را به عنوان رابط ميان خود و او مي‌فرستد و حسين بن روح نوبختي ـ بنابر ادعاي عبدالوهاب بصري ـ در شكل و هيبت سيد هادي مدرسي به خواب او مي‌آمد. هدف از اين نقشه اين بود كه او مي‌خواست دو گروه و دو خط موجود را متحد كند.

او كم‌كم شروع به تدوين سخناني كرد كه به ادعاي او حسين بن روح نوبختي از امام مهدي(عج) به او مي‌رساند. اين مطالب بسيار طولاني و با زباني ادبي مشهور بيان مي‌شد البته در آغاز كار با زبان ساده و عادي بود و اينگونه رسالت عبدالوهاب بصري كه «باب المولي» هم ناميده مي‌شود يا يارانش او را به اين نام مي‌خوانند، آغاز شد. بصري در آن ادعا مي‌كند كه امام مهدي(ع) به او امر فرموده و به او دستور داده تا تمام شيعيان و مسلمانان را مخفيانه براي پيوستن به حزب او دعوت كند. او در شرايطي اين ادعا‌ها را مي‌كرد كه هنوز در زندان به سر مي‌برد و در آن زمان برخي از كتاب‌ها را مانند يوم الخلاص و كتاب‌هاي شيعي ديگر در مورد روايت‌هاي مربوط به امام مهدي(ع) در اختيار داشت. او با استفاده از اين كتاب‌ها، سخناني بر زبان مي‌آورد كه شنونده با شنيدن آن گمان مي‌كرد اين پيام از جانب امام مهدي(عج) است و البته دوستش «جلال القصاب» او را در اين كار بسيار ياري مي‌داد. پس از اينكه برخي از زندانيان او را تصديق كردند، او در تاريخ 20/9/1986 دستور تشكيل كميته‌اي براي اداره زندان داد، ادعا كرد كه امام مهدي(عج) به او دستور اين كار را داده است. در تاريخ 22/10/1986 پيامي به اطلاع زندانيان رساند و ادعا كرد كه اين پيام از جانب امام(عج) بوده و اين پيام به منزلة بيعت است و در طيّ سه روز بايد با شخصي برگزيده بيعت شود و اگر كسي با او بيعت نكند، از جمله دشمنان امام مهدي(عج) و از جمله كساني خواهد بود كه به جنگ با اهل بيت(ع) مي‌پردازند، در تاريخ 26/10/1986 او كميته را تبديل به يك حزب منظم و سازمان‌دهي شده كرد و از جمله مواردي كه او را براي ادامه دعوت و ادعاهايش ياري داد، اين بود كه زندانيان تمام گفته‌ها و اعمال او را تصديق مي‌كردند، زيرا عبدالوهاب بصري كه به برخي از زندانيان اطلاعاتي در مورد كارهايي كه انجام مي‌دادند به آنها مي‌داد يا اطلاعات شخصي آنها را به آنها بازگو مي‌كرد و اين به گونه‌اي شد كه او ادعا مي‌كرد اين اطلاعات و آگاهي‌ها را در خواب از حسين بن روح نوبختي مي‌گيرد.

او پس از آنكه توانست برخي را قانع كند كه دعوت و كارهايش راست و درست است، زندانيان را جمع كرد و از آنها خواست تا دو صف تشكيل دهند، يك صف، پيروان خطّ راه سيد شيرازي و صف ديگر پيروان خطّ شهيد صدر و در مقابل آنها طشتي قرمز و پر از آب قرار داد و از آنها خواست دستان خود را در آن قرار داده با امام مهدي(عج) بيعت كنند و وابستگي‌هاي گذشته خود به اشخاص يا احزاب مختلف را فراموش و اعلام كنند كه آنها در يك خط و راه واحد گام برمي‌دارند. وي به آنها دستور داد در مقابل خداوند سر به سجده فرود آورند و به خاطر نعمت يكپارچه شدنشان، شكر خداوند را به جاي آورند. سپس از آنها خواست از آب آن طشت كه آلوده به عرق دستان آنها بود بنوشند، سپس ادعا كرد كه امام مهدي(عج) گنجشكي به نام «فرقد» به سوي آنها مي‌فرستد و آن گنجشك مراقب آنها است و كارهاي آنها را تحت نظر دارد و آنچه را كه اتفاق مي‌افتد به ايشان خبر مي‌دهد. اينگونه شد كه برخي از زندانيان زماني كه گنجشكي مي‌ديدند، ساكت مي‌شدند و هنگامي كه كسي با آنها بحث و جدل مي‌كرد يا به مخالفت با نظر و عقيدة آنها مي‌پرداخت، خشمگين مي‌شدند و ادعا مي‌كردند كه آن شخص، امام مهدي(عج) را خشمگين كرده و مي‌گفتند او با امام حجت(عج) مي‌جنگد.

بصري، در سلول خود پرده‌اي قرار داد كه آن را از پارچه‌هاي موجود درست كرده بود و پس از آن از زندانيان خواست كه هر اتفاقي كه در آنجا روي مي‌دهد و هر چه مي‌شنوند، به صورت خلاصه ثبت كنند و آن را در تكه‌هاي كاغذ بنويسيد و آن را زير بالش او قرار دهند و او مي‌گفت حسين بن روح آن نوشته‌ها را مي‌خواند و به آن پاسخ مي‌دهد يا شرح يا توضيحي در مورد آن مي‌دهد. وي به گروه خود گفت: از آنجا كه شما نخستين پرچمداران امام حجت (عج) هستيد، شايسته است كه خود را پاك و تزكيه كنيد و به همين دليل براي آنها برنامه‌هاي خاصّي تعيين كرد.

1. عبادت و برنامه‌هاي معنوي،

2. ورزش‌هاي سخت و خشن،

3. در معرض شكنجه قرار گرفتن.

پس از آزادي دوستش جلال القصاب از زندان، سبك و سياق نامه‌ها، پيام‌ها و تعليمات امام تغيير كرد و اين پيام‌ها و نامه‌ها، تبديل به نامه‌هاي كوتاه كه غالباً از 5 سطر تجاوز نمي‌كرد، شد كه حاوي كلمات و سخناني عجيب و نامأنوس بود. جلال القصاب پس از آزادي از زندان، مسئوليت جذب بسياري از مردم از طريق ديدار محرمانه و سري با اشخاص و قرائتِ نامه (بيعت نامه) و آماده‌سازي اوضاع براي آزاد سازي افراد ديگر عضو آن گروه كه همچنان در بند بودند را بر عهده گرفت. برنامه اين بود كه مي‌بايست تمام اشخاص صاحب‌نفوذ در جنبش‌هاي اسلامي بحرين، از هر جريان يا حزبي، جذب مي‌شد و اوضاع به گونه‌اي شد كه بيشتر افراد و اعضاي دو جريان اصلي، عبدالوهاب بصري و جلال القصاب شدند و پس از مدتي اكثر اعضاي اين دو سازمان، وارد اين بدعت شده بودند و اين جذب از طريق نيرنگ و فريبي بود كه عبدالوهاب و دوستش جلال القصاب به كار مي‌بستند. اينچنين جلال القصاب، شاه كليد ارتباط با تمام افراد دو جريان را در خارج از زندان به دست آورد. اما اتفاقاتي پيش آمد كه اين گروه منحرف پيش‌بيني آن را نمي‌كردند و آن اقدام برخي افراد داخل زندان براي آگاه ساختن جوانان مؤمن بحرين از اين گروه بود تا از فتنة آتي دوري گزينند. آنان متعهّد شدند علما را در جريان اين دعوت و كارهاي آنها قرار دهند. بدين ترتيب اين زندانيان از طريق خانواده‌هاي خود كه براي ملاقات با آنها به زندان مي‌آمدند، بسيار مخفيانه و سرّي، نامه‌هايي به علما فرستادند. علما در ابتدا اين شنيده‌ها و اخبار را باور نمي‌كردند ومنتظر ماندند تا اينها از زندان آزاد شوند و با آنها به روش صحيح بحث و گفت‌وگو كنند. برخي از آنها پس از اين گفت‌وگوها هدايت شده و به راه راست و درست بازگشتند و برخي ديگر به گونه‌اي شگفت‌انگيز و عجيب بر عقايد خود اصرار داشتند تا آنكه كار به استفتاء از مراجع بزرگ شيعه كشيده شده باشد كه دست از گمراهي و كجروي خود بردارند، اما آنها پس از آن نيز به صورت مخفيانه و بسيار گسترده فعاليت كردند و هنوز هم به فعاليت خود ادامه مي‌دهند.1

 

دـ بيوگرافي بنيانگذار

 

عبدالوهاب حسن احمد البصري (بحريني) بنيانگذار اين جريان است. زندگي او سرشار از تناقضات و پريشاني‌ها، و آكنده از شك و شبهه‌ها و ابهام‌هاي زيادي است. در دوران جواني براي يادگيري علوم ديني به ايران سفر كرد و در آن زمان جزو گروه شيرازي بود و چند ماه در آنجا با نام مستعار «تحسين» اقامت داشت. پس از آنجا به مسكو رفت و پس از مدتي براي يادگيري فنون جادو و شعبده‌بازي به هند سفر كرد، پس از آن نيز براي يادگيري زبان انگليسي به يكي از كشورهاي اروپايي رفت. بدين ترتيب وي، با اين مسافرت‌ها در بحرين، به عنوان يك مبارز و جهادگر و گاهي به عنوان سفير و نمايندة امام مهدي(عج) شناخته شده بود.

 

ه‍ ـ افكار و عقايد گروه سفارت بحرين

 

افكار و عقايد آنها بر پايه خواب و رؤيا استوار بود. ادّعاي آنها در نهايت به آنجا رسيد كه ادعا كردند امام مهدي(ع) از ميان آنها بابي تعيين كرده است و اين باب، پيش از آن، باب حسين بن روح نوبختي، نايب سوم امام(ع) بوده است. آنها پس از آزادي از زندان، ادّعاي خود را با مسئله لطف الهي توجيه مي‌كردند و مي‌گفتند: لطف الهي اقتضاي اين را دارد كه بندگان خداوند پاك و بلندمرتبه به مقامات عاليه كمال بشري برسند و در اين راه، ناگزير خداوند سببي را كه باعث نزديكي آنها به اين امر و رسيدن به اين هدف است، تعيين مي‌كند و آنها به اين هدف يعني كمال انسانيت نمي‌رسند، مگر اينكه حضرت حجت(ع) بابي براي خود تعيين فرمايد، تا آن باب، مردم را از حقايق امور آگاه گرداند و زمينه را براي ظهور فراهم سازد. آنها اين آماده‌سازي شرايط را ظهور كوچك و زمينه‌ساز آن ظهور بزرگ مي‌دانند و از ديدگاه آنان اين چيزي است كه انسان براي رسيدن به كمال، نيازمند آن است. آنها بر اين باورند كه نيازي به وجود فقها نيست زيرا فقها دربند احكام ظاهري دين هستند و دوران زندگي بر اساس احكام ظاهري دين با ظهور باب المولي كه مستقيماً به امام(عج) وصل است، به سر آمده و در اين حال امام ظاهر شده‌اند و اين ظهور اصغر است و با توجه به اين، در شرايط كنوني، بنا به اعتقاد آنها بايد به «باب المولي» كه تعيين شده مراجعه كرد، هر چند ممكن است صفاتي كه باب المولي داراي آن است، كساني ديگر نيز داراي آن باشند. آنها عقايد گوناگون ديگري نيز دارند. از جمله:

1. از نظر آنها آية «يمحوالله ما يشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب»2 واضح و روشن نيست و در نتيجه آنها مفهوم اين آيه را به مسائل زيادي تعميم داده‌اند.

2. آنها در مورد شفاعت اعتقاد دارند كه هر كس دوستدار اهل بيت(ع) باشد، چه دزدي كند، چه زنا و چه نافرماني پروردگار، مورد شفاعت ايشان قرار مي‌گيرد.

3. آنها اعتقاد دارند غيرممكن است كسي به پيامبر(ص) دروغ ببندد اما در اين دنيا نتيجة بدِ كار خود را نبيند. آنها اين اعتقاد را دليلي بر صدق دعوي عبدالوهاب بصري مي‌دانند و مي‌گويند همين كه آسيبي به او نرسيده، خود دليل صدق دعوي اوست.

4. ايمان به مسئله جزيرة خضرا، مثلث برمودا، بشقاب پرنده‌ها؛ آنها اين موارد را از جمله نشانه‌هاي خروج حضرت حجت(عج) به شمار مي‌آورند.

5. آنها اعتقاد دارند كه از جمله برگزيدگان خداوندند و بر اين باورند كه آنها به درجه يا موقعيتي بالاتر و باارزش‌تر از درجه، رتبه و جايگاه ياران امام حسين(ع) دست يافته‌اند، زيرا آنها از جمله نخستين پرچمداران و زمينه‌سازان امام مهدي(عج) هستند.

6. آنها توجه خاصي به قرآن و معجزات لفظي، عددي و علمي آن دارند و به گونه‌اي نادر و عجيب توجّه خاصي به تاريخ نشان مي‌دهند و تلاش زيادي براي جمع‌آوري كلمات نامأنوس و قديمي و عجيب و كم كاربرد دارند.

7. آنها بر اين باورند كه هدف، وسيله را توجيه مي‌كند.

8. آنها بر اين باورند كه باطل باعث تفرقه است و حق، مردم را متحد كرده و در يك جا گرد مي‌آورد آنها با استدلال به اين مطلب، مي‌گويند دعاوي آنها درست و بر حق است زيرا عبدالوهاب بصري با اين دعاوي توانسته است جريانات اسلامي پراكندة موجود در زندان را متحد و يكپارچه كند.

در يك گفت‌وگو كه «استاد علي احمد الديري» در تاريخ 29/7/2001 م با «رابحه عيسي‌الزيره» يكي از اعضاي فعال اين گروه داشته، خانم رابحه عيسي مي‌گويد: در مورد امام(عج) بايد گفت: اگر تنها عبدالوهاب مي‌تواند ايشان را رؤيت نمايد، اين مسئله‌اي است مربوط به ايشان و من توضيحي در مورد آن ندارم و نمي‌توانم در مورد آن نظري بدهم. او كه مورد تأييد امام معصوم است، اگر چنين ادعاهايي داشته باشد، چه ايرادي بر آن وارد است.

 

پي‌نوشت‌ها:

1. اين مطلب برگرفته از: «شبكه منتديات قرية شهركان الثقافية» بحرين مي‌باشد كه حاصل يك نشست فرهنگي «شهركان» بحرين تحت عنوان «سفارة البدعة» شيخ حسن مكي، حسين الفريب المالكي است كه شب شنبه برابر با 18/11/2005 م در «ماتم شمالي» برگزار شد.

2. سورة رعد (13)، آية 39. خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات مي‌كند و اصل كتاب نزد اوست.

 

مجتبي الساده

مترجم: سيد شاهپور حسيني



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،مدعیان مهدویت،بابیت و سفارت،مدعیان مهدویت(بخش دوم)، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : پنج شنبه 2 مهر 1394
مدعيان مهدويت، بابيت و سفارت(بخش اول)

http://karevansadeghiye.ir/wp-content/uploads/2015/03/%D9%85%D8%AF%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%87%D8%AF%D9%88%DB%8C%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%B1%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%AB%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C.jpg

مدعيان مهدويت، بابيت و سفارت

 

:: قسمت اول ::

 

در دوران اخير ما شاهد برخي ادعاهاي دروغين در محافل عمومي شيعيان هستيم؛ در اين ميان، برخي ادعا مي‌كنند كه با امام مهدي(ع) در ارتباط هستند و به دستور ايشان تبليغ مي‌كنند. از سوي ديگر محافل اهل تسنن نيز خالي از چنين ادعاهايي نيست و در بسياري از كشورهاي اسلامي، برخي ادعا مي‌كنند كه خود مهدي موعود(ع) هستند، حتي برخي پا از حدود و مرزها و خطوط قرمز فراتر نهاده و ادعاي پيامبري كرده‌اند. با مطالعة تاريخ اسلام، در مي‌يابيم كه اين پديدة جديدي نيست، بلكه در طول تاريخ، افراد زيادي چنين ادعاهايي داشته‌اند. اعمال، رفتار و كردار مدعيان جديد در حال حاضر، شناخته شده و بسيار شبيه به اعمال و رفتار و كردار مدعيان گذشته است، ولي اين مسئله در حال حاضر، بسيار خطرناك‌تر است؛ زيرا اكنون ما در دوراني به سر مي‌بريم كه پيشرفت و گسترش علم، مرزهاي زماني و مكاني را در هم شكسته و همه، منادي گشودن درها به روي عقل و حاكم كردن آن در تمام امور و به طور كلي منادي عقل‌گرايي شده‌اند.علل و انگيزه‌هاي چنين ادعاهايي در سال‌هاي اخير، در شرايط سياسي، ديني و اجتماعي جوامع اسلامي نهفته است، اين شرايط، جو و محيطي مساعد براي طرح اين افكار و عقايد و انديشه‌هاي حامي اين ياوه‌گويي‌ها را به وجود آورده است، افزون بر اين، ما شاهد نوعي خلأ ديني و كمبود عناصر فرهنگي و فكري و وجود تناقض در روش‌هاي تربيتي و ديني هستيم كه همة اينها، باعث شايع شدن چنين ادعاها، مهملات و ياوه‌گويي‌هايي شده است.اين پديدة ناساز و ناهمخوان كه تأثير رواني و فكري زيان‌بخشي بر جامعه گذاشته، در حقيقت، تكرار همان ادعاهاي گذشته است كه در طول تاريخ، روي داده است. برخي اشخاص ـ از زمان‌هاي دور تاكنون ـ در جامعة اسلامي لباس شخصيت شريف مهدي موعود(ع) را بر تن كرده و خود را پرچمدار برخي اعمال و رفتار قهرمانانه كه ايشان پس از ظهور مباركشان آنها را انجام مي‌دهند، اعلام نموده‌اند، اين پديده با گذشت زمان به كرات تكرار شده و پس از مدتي از بين رفته است، تا اينكه اكنون به صورت يك مشكل جدّي در آمده كه انديشه اسلامي در دوران ما با آن مواجه است.هر از چند گاهي اخباري مي‌شنويم، حاكي از آنكه برخي اشخاص در جامعه خود ادعاي مهدويّت كرده‌اند يا خود را از جمله نمايندگاني مي‌دانند كه امام، ايشان را به عنوان واسطه تعيين فرموده است يا ادعا مي‌كنند كه امام مهدي(ع) در خواب يا رؤيا براي آنها تجلي كرده و آنها ايشان را زيارت كرده‌اند. برخي نيز ادعاي پيامبري مي‌كنند و مي‌گويند: خداوند بلندمرتبه، به آنها براي هدايت و نجات بشريت از ستم، مأموريت داده است، ولي مدت زيادي طول نمي‌كشد كه همة اين ادعاها، در همان محيط از بين مي‌رود و اثري از آن باقي نمي‌ماند. هر از چند گاهي، شاهد برخي «مهدي‌هاي دروغين» يا مدعيان پيامبري در جوامع اسلامي هستيم كه باعث ايجاد غوغا و سر و صداي زيادي مي‌شود، ولي اندك زماني بعد، آن دعوت‌ها و ادعاها، با شكست مفتضحانه و سختي مواجه مي‌شوند. حقيقت اين است كه يكي از انگيزه‌ها و علل پيدايش چنين ادعاهايي، شرايط اجتماعي و رواني بد مردم است (زيادي شكست‌ها و ناكامي‌ها) موضوعي كه در اين ميان بسيار خطرناك است، اين است كه اين ادعاهاي دروغين پيوسته تكرار مي‌شود و آن مهدي‌هاي دروغين، هر بار از محقّق ساختن اهداف خود، ناكام مي‌مانند و با شكست مواجه مي‌شوند و اين شكست‌هاي پي‌درپي، به نوعي باعث گريز و بيزاري مردم، هم از نظر رواني و هم از نظر عقلي، از آن مهدي موعود واقعي و اصلي مي‌شود كه در آخرالزّمان ظهور مي‌كند و عدالت و داد را در همه‌جا مي‌گستراند.البته بعيد نيست كه دست برخي كساني كه از گسترش انديشة اصيل و عدالت مهدويت در هراسند، پشت پرده باشد و آنها باشند كه مردم را تشويق به چنين ادعاهايي مي‌كنند تا از آن در جهت منافع خود، بهره‌برداري نمايند و البته همه اينها، به خاطر به وجود آوردن موضع‌گيري‌هاي عقلي و گرايش‌هاي رواني ضدّ اين نظريه درست و گريزان كردن مردم از آن اصل واقعي و درست است.ما در اين مباحث، با جزئيات اين پديده آشنا خواهيم شد و پس از آن جداگانه به بحث و بررسي در مورد هر يك از اين ادعاها (ادعاي نمايندگي امام مهدي(ع) و ادعاي نبوت) خواهيم پرداخت تا اين مسئله به خوبي روشن شود و ميزان خطرناك بودن اين مشكل و ميزان تأثيرگذاري آن آشكار شود.

 

ادعاي نمايندگي از طرف امام مهدي(ع)

 

گروهي از اين مدّعيان، كه ادعاي ارتباط داشتن با امام مهدي(ع) مي‌كنند و پا را از اين هم فراتر نهاده ادعاي بابيّت امام را دارند. منظور از ادعاي بابيّت، اين است كه برخي ادعا مي‌كنند كه باب1 امام مهدي‌(ع) هستند، حال يا با ادعاي سفارت همانند چهار نايب و سفير امام(عج) در دوران غيبت صغري يا نيابت يا وكالت از ايشان و اموري مانند اين. برخي چنين ادعا مي‌كنند كه هر زمان بخواهند، ايشان را مي‌بينند و نامه‌ها را به ايشان مي‌رسانند و پيام‌هاي ايشان را نيز به مردم مي‌رسانند يا مي‌گويند كه با باب‌هاي امام(ع) در ارتباط هستند.ما در اين بخش، با ادعاهايي كه اخيراً در بحرين و عراق گسترش يافته، تا حدّ امكان با ذكر جزئيات آن، آشنا مي‌شويم، اما پيش از آن چند نمونه و مثال تاريخي مي‌آوريم تا حقيقت آن روشن شود. كساني كه ادعاي ارتباط با امام مهدي(ع) را دارند، ادعا مي‌كنند كه باب امام(ع) هستند؛ يعني هر كس چيزي را از امام(ع) مي‌خواهد يا حاجتي دارد، بايد به اينها مراجعه كند و آنها نيز به نوبه خود، آن درخواست‌ها را به امام(ع) مي‌رسانند. در طول غيبت كبري، اشخاص زيادي به صورت پي‌درپي و به اشكال و گونه‌هاي متفاوت و به نام‌هاي مختلف، ادعاي نمايندگي و نيابت خاص(سفارت) از جانب امام(ع) داشتند و اين گونه طبقات مختلف مردم را فريب مي‌دادند، برخي از آنها ادعا مي‌كردند كه مشرّف به ديدار حضرت حجّت(ع) شده‌اند و تظاهر به تقوا و پرهيزكاري و رسيدن به مقام «ابدال» و «اوتاد» مي‌كردند و برخي نيز ادعا مي‌كردند كه ايشان را در خواب و عالم رؤيا مشاهده كرده‌اند و برخي نيز با جادو، نيرنگ و شعبده‌بازي و جلوه دادن آن به عنوان معجزه و كشف و كرامات، چنين ادعاهايي داشتند و برخي ديگر نيز مدعي ارتباط با ايشان از طريق نامه و نوشته‌ها بودند تا اينكه كار به جايي رسيد كه برخي ادعا كردند كه خود امام مهدي(ع) هستند.

ادعاي سفارت و نيابت امام(ع) يكي از بدترين و خطرناك‌ترين فتنه‌ها در دوران غيبت كبري است و اين مشكل به گونه‌اي است كه ثابت كردن دروغ‌گويي اينها براي اشخاص ساده دل و كم‌خرد، بسيار دشوار است، زيرا اين مدعيان، از برخي اصطلاحات فريب‌دهنده مانند ادعاي مشرف شدن به ديدار حضرت حجّت و ادعاي عنايت و توجه خاص امام به اينها و... استفاده مي‌كنند و همين باعث فريب‌خوردن ساده‌دلان مي‌شود و اكثر اوقات اين مدعيان در لباس اشخاص پارسا و عابد و اهل سير و سلوك ظاهر مي‌شوند و اعمال و رفتار صوفيانه دارند و مي‌گويند اين اعمال از جمله سنّت‌ها و مستحبات است و اظهار مي‌دارند كه خداوند به آنها كشف و كرامات و معجزاتي عطا كرده است و با برخورد با آنها، اين‌گونه به نظر مي‌آيد كه آنها، از جمله اوتاد و ابدال هستند، زيرا به ظاهر شباهت زيادي يا اولياي خداوند و بندگان صالح او دارند. اين گونه اشخاص، گاهي اوقات از جادو و شعبده‌بازي استفاده مي‌كنند تا به مردم ثابت كنند كه داراي كشف و كرامات و مكاشفات‌اند و از امور غيبي و رؤياهاي صادقانه و خواب‌هاي خود، بسيار سخن مي‌گويند و برخي از اشخاص ساده دل و ضعيف‌النفس، ممكن است آنها را اشخاصي روحاني تصور كنند. اين در حالي است كه اين افراد، هيچ گونه حقانيتّي ندارند و البته احوال و نيرنگ اينها، بر اهل علم و بصيرت پوشيده و پنهان نيست، بلكه آنان، حقيقت اين‌گونه اشخاص را به خوبي دريافته‌اند.اكثر اين ادعاهاي دروغين، با ادعاهاي سفارت (بابيّت) امام مهدي(ع) آغاز مي‌شود و پس از آن به ادعاي پيامبري مي‌رسد و در پايان به ادعاي خداوندي ختم مي‌شود، «حسين بن منصور حلاج» يكي از نمونه‌هاي آن بود.حسين بن منصور حلاج، در ابتدا ادعاي بابيّت، سپس ادعاي مهدويت و بعد ادعاي پيامبري و در پايان، ادعاي خداوندي كرد و در پايان سال 309 ق. در زمان غيبت صغري، در آتش سوزانده شد.

«علي محمد شيرازي» معروف به باب نيز يكي ديگر از اين اشخاص بود. او در سال 1235 ق. در شيراز به دنيا آمد. وي در ابتدا ادعا مي‌كرد كه باب مهدي موعود(ع) است. پس از مدتي مدعي شد كه خود مهدي موعود(ع) است و زماني كه مشاهده كرد اشخاص نادان و احمق زيادي دور او جمع شده‌اند، ادعاي خداوندي كرد. كتاب او به نام البيان بهترين دليل براي اثبات كفر او است.علماي ديني زمان او، فتواي كافر بودن او را صادر كردند و دستور قتل او را دادند و حكم اعدام او و يكي از پيروانش در تبريز به اجرا در آمد و در آن شهر تيرباران شد و جسد آن دو در چاهي انداخته شد. حكم اعدام در بامداد دوشنبه 27 شعبان سال 1265ق به اجرا درآمد و پس از اعدام، مشخص شد كه مزدوران روسيه او را تشويق مي‌كردند كه چنين دروغ‌ها و ياوه‌هايي را بر زبان آورد و آنها او را در اين راه ياري مي‌دادند. علما، پس از آن فتواي كافر بودن پيروان بهايي او را نيز صادر كردند و آنها را نجس دانستند و ازدواج با آنها را حرام اعلام نمودند.

شيخ طوسي در كتاب الغيبة، در يك باب جداگانه به نام‌هاي برخي از منحرفان اشاره مي‌كند كه به دروغ ادعاي بابيّت2 (نيابت يا سفارت امام) كرده‌اند.

 

او در اين باب، از اشخاص زير نام برده است:

 

1. حسن معروف به شريعي؛

2. محمد بن نصير نميري؛

3. احمد بن هلال كرخي؛

4. ابوطاهر محمدبن علي‌بن بلال؛

5. حسين‌بن منصور حلاج؛

6. محمد‌بن علي شلمغاني؛

7. ابوبكر محمد‌بن احمدبن عثمان بغدادي؛

8. محمد‌بن مظفر كاتب ازدي أبودلف.

اين اشخاص، نمايانگر خط انحراف در زمان غيبت صغري بوده و تلاش مي‌كرده‌اند كه به وسيله اين اكاذيب به خواسته‌ها و اهداف طمع‌جويانه خود برسند.

ادعاي سفارت امام مهدي(ع) از زمان شيخ محمدبن عثمان عمري، سفير دوم امام در زمان غيبت صغري، آغاز شد. در زمان سفير و نمايندة اول امام، شرايط براي ادعاي سفارت و نيابت از امام، آماده نبوده، زيرا غيبت صغري هنوز در دوران آغازين خود بود، حاكمان عباسي و مزدورانشان در پي يافتن امام مهدي(ع) بودند و مي‌خواستند همة كساني را كه با ايشان در ارتباط بودند، دستگير و مجازات كنند. سفارت و نيابت از امام در دوران سفير و نمايندة اول امام(ع) به منزلة جهادي بزرگ و يك فداكاري برجسته بود. با اين اوصاف، چه كسي جرأت چنين كاري را داشت و مي‌توانست به دروغ خود را سفير و نايب امام معرفي كند و خودش را در معرض خطر قرار دهد. علاوه بر اين، مردم نيز در آغاز غيبت، چندان آشنايي و آگاهي با سفارت صادقانه و راستين و نيابت‌ از امام(ع) نداشتند، بلكه اين مسئله، نياز به مدت زماني داشت تا مردم خود را با اين شرايط و چنين چيزهاي جديدي سازگار كنند و آن را درك نمايند. به هر حال، با توجه به مقام و منزلت والايي كه سفارت و نيابت از امام در جامعه اسلامي و در ميان مردم داشت، و با توجه به اهميت اين جايگاه حساس كه شخص به وسيلة آن مي‌توانست از امكانات مالي يا معنوي زيادي بهره‌مند شود، اشخاص زيادي ادعاي تشرف يافتن به مقام سفارت امام(ع) كردند.

ادامه دارد...

 

پي‌نوشت‌ها:

1. باب به معناي فرد مورد اعتماد و رابط خاص ميان امام و پيروان ايشان است و البته در زمان هر يك از ائمه، برخي اشخاص خاص به مقام بابيّت اين امامان رسيده بودند و در زمان غيبت صغري نيز آن چهار نماينده، به چنين مقامي دست يافته بودند.

2. شيخ طوسي، الغيبة، صص 267 ـ 281.

 

مجتبي الساده

مترجم: سيد شاهپور حسيني



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،مدعیان مهدویت،بابیت و سفارت،مدعیان مهدویت(بخش اول)، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : پنج شنبه 2 مهر 1394
فرقه شیطان پرستی(بخش سوم)

http://2.bp.blogspot.com/_8Z-28Qx4cho/S7I07M5VveI/AAAAAAAAATY/2rcgNBrWxqA/s1600/rockrevolutionlogo.jpg

فرقه شيطان‌پرستي

:: قسمت سوم ::

روانشناسان مي‌گويند: با سه بار گوش دادن به موسيقي راك، تبديل به يك خشونت طلب مي‌شويد. گالت يكي از ستارگان موسيقي شيطاني مي‌گويد: جلال و ستايش تا ابد براي توست شيطان، لذا روح من، روزي در زير درخت نيك و بد آرام مي‌گيرد. چندين جوان پس از شوي مذكور خودكشي كردند. در بين تمام گروه‌هاي راك، گروه بوسه، ملقب به «لژيونر شيطان» است كه اين لقب به واسطه وحشي‌گري اين گروه، از طرف گروه‌هاي شيطان‌پرستان ديگر به آن‌ها نسبت داده شده است.

 

«نقد و بررسي» بررسي علل گرايش به شيطان‌پرستي

مباني واصول: ظاهرا پرستش شيطان را مي‌توان در موضوعات زير بررسي كرد:

1- ترس از شيطان و ايمان به رحمانيت خدا

2- نياز به كسي كه بتوان در مواقع نياز به او تكيه كرد

3- از بين رفتن جايگاه و قداست دين

4- تنوع طلبي

5- جذابيت اين مذهب

امور ناشناخته‌اي همچون طوفان، جنگ، زلزله، كسوف، خسوف، بيماري، مرگ، قحطي و ... از طرفي انسان همواره احساس نياز به قدرتي قابل تكيه كردن مي‌كند. قدرتي ماوراي قدرتهاي ديگر، و چه بسا قدرتي مخوف‌تر از قدرتهاي ديگر. از اين رو به سحر و جادو به خصوص جادوي سياه و گرايش به شيطان و پرستش او به عنوان عظيم‌ترين قدرت شر در جهان مي‌پردازد و هر گاه حادثه‌اي ناگوار در راه راست مي‌پندارد و شياطين غضبناك هستند و عن‌قريب است كه انسانها را قتل عام كنند و در نتيجه پيش‌دستي كرده و براي شيطان قرباني مي‌كنند تا آرامش يابد. گرايش به شيطان در ابتدا به دليل جهل بشر و مرموز بودن جهان و عدم تسلط او نيروهاي طبيعي و در نتيجه ترس او بيشتر از عوامل طبيعي بوده. در كتاب شيطان‌پرستي كلمات عبري يافت مي‌شود. گفته شده پرستندگان شيطان به او روي آوردند چون اعتقاد داشتند خدا به نژاد اينان خيانت كرده است و شيطان را در مراسمي كه عملاَ اعتراض به خداي حقيقي داشت، پرستيدند. پروراندن اين آئين عملي از روي ياس بود. اينها در حقيقت افرادي منزوي بودند كه تنها با كمك اشخاص محدودي در رسيدن به اهداف خود فعاليت مي‌كردند.

شيطان‌پرستان به خاطر اعتقاد به اينكه كليسا عامل بدبختي مردم است به شيطان گرويدند و اعمالي كه برعكس اعمال كليسا در پرستش شيطان انجام دادند. علاوه بر اينكه بنا به اعتقاد شيطان‌پرستان علت اختراع شيطان قدرتي برتر از مسيح بود بلكه ايجاد ترس بود زيرا كمتر عنصري همانند ترس اشخاص را به اطاعت وامي‌دارد. براي نيل به اين مقصود (تسلط بر ذهن و دل جوانان دنيا و سپس استعمار آنها)، نخستين گام بزرگ‌نمايي قدرت شيطان است. ترس از قدرت شيطان مقدمه شيطان‌پرستي است و هر كه از شيطان در هراس باشد در حقيقت بندگي او را گردن نهاده است. قرآن مجيد در اين باب مي‌فرمايد:

«همانا شيطان ياران خويش را مي‌ترساند، پس اي مؤمنان، اگربه خدا ايمان داريد، از شيطان نهراسيد و تقواي مرا پيشه سازيد»

در نقد و بررسي عقايد شيطان‌پرستان به چند مورد اشاره مي‌كنيم: آنها بر وجود شيطان به عنوان موجود (جوهر هستية بحث مي‌كنند.

نقد: شيطان‌پرستان براي اين مفهوم در اولين كليساي شيطان جواب درستي پيدا نكردند. موضوعات به سهولت (در اين فرقه) به عنوان اسرار يا رموز مطرح مي‌شوند كه اين به دليل عدم حضور شواهد غير علمي است تا بتوان واقعيت تئوري (علمي) خود را تثبيت كنند. در بسياري از مذاهب، اين مسأله به عنان «خيزش ايمان» محسوب مي‌شود. وجود شيطان به عنوان جوهر نوعي فرضيه است و بايد بدانيم كه فرضيات هيچ‌گاه به اين دليل كه توسط علم قابل آزمون و خطا نيستند به حقايق (واقعيات) بدل نمي‌شوند. بايد گفت كه اين اصل نوعي نتيجه‌گيري شخصي است كه پايه و اساس ثابتي ندارد. – از ديگر عقايد شيطان‌پرستان آن است كه: كليساي شيطاني، تاييد‌كننده نظريه دموكراتيك ”برتري از آن همه“ است. اين اصل را مي‌توان به پيام آقاي ”جان آلي“ ملقب به ”كشيش ارشد كليساي شيطان“ ارتباط داد. او معتقد است: «پيام ما كاملا برخلاف تمام پيام‌هاي تبليغي است من به همه مردان و زنان مي‌گويم كه شما وجودي مستقل و بي‌همتا داريد و مركز توجه عالم و جهان هستيد، اين پيام كاملاَ براساس مغالطه‌هاي پيش از پيدايش فلسفه است. در آن زمان استدلال معروفي بود كه مي‌گفت: حقيقت محض وجود ندارد. حقيقت به تعداد مردم جهان است و حقيقت همان چيزي است كه هر كس فكر مي‌كند. مثلاَ گرما وسرما براي آب وجود ندارد. آب رودخانه براي كسي كه آن را سرد مي‌يابد، سرد است و براي كسي كه آن را سرد نمي‌يابد گرم است.

بنابراين حقيقت وجود ندارد اما ارسطو ابطالي به اين استدلال زد و اثبات كرد كه حقيقت يكي است و اين همه تشتت آرا به اين دليل است كه آرا براي رسيدن به حقيقت واحد تلاش مي‌كنند هرچند كه دستيابي به آن مشكل ولي ممكن باشد – آن‌ها معتقدند شيطان همه آنچه را كه گناه شمرده مي‌شود حاوي لذت فيزيكي مي‌داند. در مورد اين نظر بايد گفت كه از ديد پژوهشگرانه و بررسي داده‌ها اين‌طور به نظر مي‌رسد كه هدف اوليه شيطان‌پرستان تغيير دادن مردم و قرار دادن آنها در جهت مخالف اعتقادات، خانواده، جامعه و خداوند است و ايستادن دربرابر همه اينهاست. رسيدن به نهايت لذائذ فيزيكي و جسماني نشان دهندة ذهن بيمار و عقايد و برداشت حيواني – شهواني همراه با خودنمايي يك شيطان‌پرست است كه همه اين‌ها براساس اعتقاد به جبر ذاتي قاهرانه و جابرانه استوار است. آن‌ها معتقدند كه در آينده بايد جان خود را در اين راه بگذارند و خودكشي يكي از عمده‌ترين اين راههاست. و مي‌گويند اگر خود را فداي شيطان كنند در زندكي بعدي باز خواهند گشت و قوي‌تر از قبل زندگي جاودانه‌اي را به همراه او خواهند داشت. عقيده ديگر شيطان‌پرستان: خدايي جز انسان وجود ندارد.

نقد: سستي اعتقاد و زوال انديشه در اين پيام به نحو اعلا مشهود است. به حدي كه گوينده بدون توجه به جريان خلقت و قانون علت و معلول و نظم، خدايي و قدرت خلاقه را براي انسان قائل است و به نظر مي‌رسد در اين مكتب حتي انسان‌شناسي صحيحي وجود ندارد وگرنه هيچ‌گاه انسان را به تمام خدايي و ربوبيت و خلاقيت نمي‌رسانند. در بسياري از پيام شيطان‌پرستان از كلمه حق استفاده شده همه مي‌دانيم كه بيان كلمه حق مسلماَ تكاليفي را هم به همراه دارد و بر اين اساس هر حقي، تكليفي مي‌آورد و اين‌طور نيست كه زندگي انسان سراسر حقوق او باشد صرف نظر از تكاليف و وظايفي كه در قبال ديگران دارد.

آن‌ها معتقدند كه مردم به اندازه كافي آگاهند تا قوانين اخلاقي را در يك پيكره اجتماعي نشر دهند بدون تهديد يك موجود خيالي خارق‌العاده كه حكم به نابودي مجرم دهد – در اين جملات اشاره به قوانين اخلاقي شده است بدون توجه به منبع صدور اخلاق: زيرا دسته زيادي از اخلاقيات كه تا امروز براي ما حفظ شده‌ا ند در پرتو تعاليم ديني بوده‌اند و اين سخن ناصحيحي است كه بدون وجود خدا هم مردم در اجتماع، اخلاقي رفتار مي‌كنند. زيرا تجربه نشاه داده جوامعي كه شناخت خدا در ميانشان وجود ندارد به اخلاقيات هم آنچنان معتقد نيستند. گرچه بيشترين نقدها از ناحيه بزرگ صورت مي‌پذيرد ولي بيشترين انتقادات به شيطان‌پرستي از طرف مسيحيان شكل مي‌گيرد. اين ادعا كه شيطان‌پرستي به طور صرف يك دين و فلسفه است در كنار معناي ضد آن تعريف مي‌شود كه چه چيزي به عنوان رياكاري، حماقت و خطاهاي مسير اصلي فلسفه‌ها و اديان ضعيف عمل مي‌كند. بسياري از شيطان‌پرستان، شيطان را به عنوان يك نيروي سركش معرفي مي‌كنند. به هر حال آن‌ها ادعا مي‌كنند كه چنين هويتي بر مبناي قبول كردن اين‌ كه شيطان موجودي با قدرتي افضل است شكل مي‌گيرد. حال گفته مي‌شود با توجه به اينكه شيطان به عنوان موجودي شناخته مي‌شود كه با خداوند مخالفت مي‌كند در صورت قبول كردن او به عنوان راهنما، بايد با خودش نيز مخالفت كرد (تناقض). شيطان‌پرستي يك «سراب فلسفي» و «علم بيان سنگين» است چرا كه گفته مي‌شود آنتوان لاوي «رهبر كليساي شيطان» دراستفاده از لغات تبحر خاصي داشته است. شيطان‌‌پرستي يك طلسم كم ژرفاي عقلاني از خداي ساخته شده توسط بشر است.

يكي از نقدهاي كاربردي شيطان‌پرسستي اين است كه ضمن اين‌كه شيطان‌پرستي معمولاَ خود را به عنوان راه نجاتي براي توده‌هاي تسليم شده مردم در مقابل دين‌هاي اصلي معرفي مي‌كند، بر شايستگي‌هاي آن‌ها در بي‌نيازي از ديگران و انزواگري تاكيد مي‌كنند و انزواگرايي مي‌تواند به سوء استفاده‌هاي مختلفي ناشي شود چرا كه طبيعت انزواگرايانه شيطان معمولاَ در باز خورد جوامع ناكار آمده است. و براي جبران اين خلأ از قوانين اديان و سنتي استفاده كرده است.

همان‌طور كه گفتيم شيطان‌پرستان واقعي منتسب به يزيدبن معاويه مي‌شوند و طايفه كردان يزيدي را در كردستان عراق فرقه يزيديه مي‌نامند. اين فرقه هم‌چون بسياري از ملل و محل دستخوش تغييرات زمان شده و به تدريج از حوزه عقل و دين دور شده، دستخوش انحرافات گشته‌اند.

يزيديها يا عدويه به دليل احترام به شيطان (از جنبه جلب رضايت و ترسيدن از او به تاثير از ثنويت‌گرايي آرياييها) به شيطان‌پرستان معروف شده و به علت انزاوا و مورد حمله واقع شدن، رو به اضمحلال فكري و انساني مي‌روند. شيطان‌پرستان امروزي شيطان را عبادت نمي‌كنند آن‌ها حتي مسحيان را در اين مورد قبول ندارند. شيطان‌پرستان خداشناس به وجود شيطان معتقد هستند همچنين كساني كه شيطان را عبادت مي‌كنند شيطان را خدا معرفي مي‌كنند كساني كه شيطان را عبادت مي‌كنند افرادي جز مسيحيان مرتد بي‌انگيزه نيستند كه هنوز بر اين باورند كه يك شيطان‌پرست بايد به اصولي پايبند باشد كه درست نقطه مقابل اصول مسيحيت است. اين فرقه افراد آزادانديشي هستند كه از طريق جهان‌پژوهي فردي و برانگيختن روح به سمت معنويت حركت مي‌كنند. به بيان ديگر پرستش شيطان را به عنوان معنويت مطلق تلقي مي‌كنند. آن‌ها شيطان‌پرستي را به عنوان يك مذهب و فلسفه مي‌دانند. در طول تاريخ، مبلغان مذاهب مختلف مردم را فقط به فرمانبرداري و ايمان توصيه كرده‌اند و قدرت شخصي آن‌ها و شعورشان را شر ناميده‌اند. شيطان‌پرستي دقيقاَ برعكس عمل مي‌كند. از اين رو به معناي مخالفت يا ضد است. آن‌ها مي‌گويند: «تو تنها كسي هستي كه كنترل زندگيت را به دست مي‌گيري. چيزي به اسم خدا زندگيت را بهتر نمي‌كند. ما به چيزي كه نمي‌بينيم اعتقاد نداريم». اين‌گونه است كه شيطان‌پرستان ضد خدا و مسيح، كساني كه بيرون راندن گناه را نادرست و دردناك مي دانند براي رسيدن به دنياي خوب بعد از مرگ به شادي خويش و جسم معتقدند. شيطان‌پرستي دنيايي را ترسيم مي‌كند كه هيچ روزنه اميدي بر آن متصور نيست.

به همين دليل شيطان‌پرستي را جهان تاريك مي‌گويند. آن‌ها معتقدند كه اين دنيا بر پايه دروغ است و همه – باورهاي مردم برپايه همين دروغ شكل گرفته. شيطان‌پرستي آئيني است كه همه چيز را منفي ارائه مي‌دهد. آن‌ها واقعيات جهان را نمي‌‌پذيرند. آن‌ها مخالف تعقل و انديشه هستند مي‌گويند: فكر نكن، نقش تو همانند تماشاچي در اين دنياست. شيطان‌پرستي معجوني است كه هر آدم گرفتاري را به وحشي‌گري و نفرت سوق مي‌دهد. آن‌ها براي اعضاي خود تفهيم مي‌كنند جاده‌اي كه در آن قرار دارند پر از خط‌كشي‌هاي درهم برهم است و او در يافتن راه خروج تا سر حد جنون پيش مي‌رود و سرانجام مطمئن مي‌شود راه بازگشتي وجود ندارد. ترس را شيطان‌پرستان به ارمغان آورده‌اند. قدرت يكي از وسواس‌هاي فكري و عقده‌هاي دروني جوانان شيطان‌پرست است. يكي از اهداف اين جريان پنهاني رسيدن به دانشي است كه ديگران به آن دسترسي ندارند. وقتي نوع خاصي از توانمندي با دانش از حالت انحصاري خود خارج شده و فراگير شود، ديگر آن درجه قدرت و نيرويي كه آن‌ها مي‌خواستند به آن برسند از دست مي‌رود و عمومي مي‌شود. اين يكي از اصلي‌ترين دلايل مخفي و پنهان بودن فعاليت‌هاي آن‌هاست. شيطان‌پرستان مروج بخشي از تفكر هستند كه به گفته آن‌ها در نفع شخصي به شكلي منطقي و خردمندانه و ارضاي تمايلات نفساني به شكلي آزادانه اصل مهمي فرض مي‌شود و شيطان در واقع‌ نمادي از وموجودي و متمرد است كه از سرشت عصيانگر خود لذت مي‌برد. گوهر وجوديش همانا طرد و لذت است عناصري كه در جوانان به وفور يافت مي‌شود. آن‌ها معتقدند كه جامعه كنوني مملو از ضعف است. بنابراين جوانان و نوجواناني كه مي‌بايست به توانايي و لذت تشويق شوند از سالهاي آغازين مي‌آموزند كه خود را ضعيف فرض كنند.

شيطان‌پرستان ضد مسيح، مسيح را به مضحكه مي‌گرفتند و كارهايي درست برخلاف مراسم مسيحيان و دستورات مسيح انجام مي‌دادند. علت اين كار نيز اين بود كه شيطان‌پرستان اعتقاد داشتند كه مراسم مسيحيت موجود قدرت است. منتهي اين قدرت از آن‌ها بيرون مي‌رود و حال آن كه با معكوس كردن اين مراسم قدرت به درون آن‌ها راه خواهد يافت. شيطان‌پرستان فرمان‌هاي آسماني را كه رفتار و اصول اخلاقي خاصي را به ما نشان مي‌دهد را برهم مي‌زنند و واژگون مي‌كنند. آن‌ها ميل و هوس به ناشناخته‌هاي بي‌ارزش دنيوي را در ميان اعضاء و پيروان خود تهييج مي‌كنند و ضد ارزش را ارزش مي‌پندارند و آن را ارواح مي‌دهند. شيطان‌پرستان هيچگونه ارزش و احترامي براي زندگي بشري و حتي بشريت قائل نيستند و تمام عقايد و آداب و رسومشان سراسر نفرت و اعمال پست حيواني است. طبق گفته آنتوان لاوي كه مي‌گويد:

«شيطان‌پرستي كيش لذت‌جويي است فارغ از ملاحظات اخلاقي». از ديدگاه جامعه‌شناسي بايد گفت كه يك شيطان‌پرست بيمار «روان پريش» است و خوي حيواني در او رشد يافته. آزار و اذيت و قتل و تجاوز به افراد براي او بسيار معمولي و عادي است. از جمله مهمترين عوامل شناخته شده بيماري‌هاي رواني شالوده‌اي زيست شناختي دارند. يك شيطان‌پرست معتقد است هركس بايد آزاد باشد. هرگونه عقيده و احساسي را بيان كند. بايد گفت در بعضي مواقع كه رفتار بعضي از اعضاي جامعه غيرعادي و هنجارشكن باشد لطمات و صدمات جبران‌ناپذيري بر افراد جامعه مي‌گذارد. هدف عمده شيطان‌پرستان در آداب و رسوم و مناسكشان كوچك شمردن معيارها و اصول اخلاقي مسيحيت است، همچنين ترويج انديشه‌هاي دروغيني كه بنيه اخلاقي مسيحيان را تضعيف مي‌كند. انتشار و گسترش اين عقايد باطل و پوچ‌ نه يك انحطاط طبيعي، بلكه توطئه حساب شده و ويرانگري است كه هم‌اكنون بسياري از جوانان ما از جمله جامعه مسيحيت در دام آن گرفتار شده‌اند. يكي از انواع موسيقي شيطان‌پرستي موسيقي «متال» (Metal) است كه سبك اعتراض‌گونه همراه با خشونت دارد و به سه عمده تقسيم مي‌شود.

متال آشال: كه بر مسائلي چون خشونت، تندي، غضب و مرگ تمركز دارد.

متال جشن و پارتي: كه بيشتر متمايل به مسائل جنسي و اجتماعي است.

متال سياه: كه به طور واضع و آشكار به شيطان مي پردازد. متن اين ترانه‌ها به وضوح به مسائل چون زناي با محام، تجاوز، شكنجه، و قرباني كردن انسان‌هاي مي‌پردازد. يكي ديگر از گروه‌هاي معروف – موسيقي شيطان‌پرستان گروه راك است. اين گروه‌ طبق نوشته‌هايشان نفس و زندگي خود را به شيطان سپرده‌اند و شيطان را چون خداي خود مي‌پرستند آن‌ها در بيانيه‌هاي خود اعلام كرده‌اند كه شيطان به آن‌ها قدرتي داده تا به وسيله آن معجزاتي انجام دهند كه حتي باعث خودكشي اشخاصي مي‌شود كه براي شنيدن كنسرت اين گروه‌ها در محل حاضر مي‌شوند. برپايه آمار منتشر شده در غرب، از هر هفت جواني كه به موسيقي راك گوش مي‌دهند يك نفر آن‌ها خودكشي كرده است. يكي از هواداران اين موسيقي مي‌گويد:

ما هر كاري را هر چند زشت و بد باشد انجام مي‌دهيم. هواداران شيطان بر اين عقيده‌اند كه اخلاقيات بي‌اهميت هستند.

روانشناسان مي‌گويند: با سه بار گوش دادن به موسيقي راك، تبديل به يك خشونت طلب مي‌شويد. گالت يكي از ستارگان موسيقي شيطاني مي‌گويد: جلال و ستايش تا ابد براي توست شيطان، لذا روح من، روزي در زير درخت نيك و بد آرام مي‌گيرد. چندين جوان پس از شوي مذكور خودكشي كردند. در بين تمام گروه‌هاي راك، گروه بوسه، ملقب به «لژيونر شيطان» است كه اين لقب به واسطه وحشي‌گري اين گروه، از طرف گروه‌هاي شيطان‌پرستان ديگر به آن‌ها نسبت داده شده است.

شيطان‌پرستان از تساهل و تسامح مطلق جانبداري مي‌كنند و آن را سمبل مبارزه با فرهنگ حاكم مي‌دانند آن‌ها كه همه ارزش‌ها را ساخته دست و فكر بشر مي‌دانند دچار نسبيت و شكاكيت معرفتي هستند. تاكيد بر مجموعه خاصي از ارزش‌ها و بينش‌ها و ضرورت پذيرش، حاكميت و دفاع از آن را امري غيرمعقول تلقي مي‌كنند. اين نگرش، با آنچه در تعاليم اديان آسماني به ويژه اسلام آمده، به كلي از جهات مختلف ناسازگار، بلكه متضاد است از يك سو، مباني تساهل و تسامح (بشري بودن و نسبيت ارزش‌ها و معرفت) با بينش‌هاي ديني سازگار نيست و در بينش ديني، خاستگاه ارزش‌ها خداوند است نه انسان. نه در بعد هستي‌شناختي و معرفت‌شناختي دليلي بر وانهادگي و آزادي مطلق انسان‌ها، نفي خدا و نظام ناشي از آن و بي‌نيازي از وحي وجود دارد و نه در بعد ارزش‌شناختي، دليل متعقني بر اتبناي ارزش‌هاي اخلاقي و حقوقي بر آمال، آرزوها، پنداشته‌ها و انديشه‌هاي بشري اقامه شده است. شيطان‌پرستان همانند انسان‌‌مداران و وجودگرايان براي انسان اختياري بي‌حد قائلند و معتقدند كه انسان، هرگونه بخواهد مي‌تواند خود را تحقق بخشد.

هرچند انسان در جهان‌بيني اسلام و اديان ابراهيمي از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است و جهان آفرينش و دست كم جهان ماده به واسطه انسان كامل و براي انسان آفريده شده ومسخر او است. بنابراين نمي‌توان اين عقيده باطل شيطان‌پرستان را قبول كرد كه خدايي وجود ندارد زيرا همه هستي انسان وابسته و تحت تدبير تكويني و تشريعي خداوند و نيازمند به اوست و بدون امداد خداوند، در دو بعد تكوين و تشريع دستيابي به سعادت براي وي غيرممكن است. از ديگر اشكالات و نقطه ضعف‌هاي شيطان‌پرستان «بي‌دليل بودن مدعيات» آن‌هاست. زيرا آن‌ها، آنچه را كه مدعي آن بودند و هستند نمي‌توانند در پرتو براهين و دلايل اثبات كنند. امروزه بعضي از كشورها شيطان‌پرستان از پرداخت ماليات و معاف هستند و داراي دانشكده ويژه خود مي‌باشند، تا جائي كه صدها دانشجو در رشته علوم شيطان‌پرستي و جادوگري تحصيل مي‌كنند. حتي به زندانيان شيطان‌پرست اجازه مي‌دهند كه آداب و رسوم خاص عبادتي خود را ا نجام دهند. متاسفانه بيشتر پيروان اين مذهب شيطاني، سياستمداران، پزشكان، افرادي در رده‌هاي بالاي پليس و حتي كشيشاني به ظاهر خادم خدا هستند. جشن هالوين زيربناي شيطاني و بت‌پرستي دارد. اين جشن آميخته با شب مقدس كاتوليك‌هاست.

هالوين در ابتدا holly evening نام داشته: زماني كه رومي‌ها فاتحانه بريتانياي كبير را تسخير كردند جشن شيطان‌پرستي را به انگلستان آورده. انگليسها با مهاجرت به آمريكا اين رسم را به ارمغان آورده و اشاعه دادند. مردم در چنين روزي معتقدند كه شيطان شيپور مي‌نوازد و ارواح شرير سربلندي تپه‌ها با جادوگران به رقص و پايكوبي مي‌پردازند. امروزه آنچه ظاهراَ از اين بخش مي‌بينم شادي براي بچه‌ها و تعارف شيريني و شكلات است. اما هوشيار باشيم كه در پس پرده قدرت شيطان است كه – تقويت مي شود. حتي ديده مي‌شود كه شيطان‌پرستان در چنين شبي خوردني‌هاي مسموم در ميان مردم توزيع مي‌كنند. اگر به اخبار حوادث در شب هالوين توجه كنيد حوادثي نظير: آتش‌سوزي، ضرب و شتم و حتي مرگ و مير بيشتر از هر وقت ديگر به چشم مي‌خورد. در اين شب انسان بي‌خبر از حقيقت قرباني مي‌شود. با كمي تأمل درمي‌يابيم كه اسكلت، ماسك دراكولا، زخم‌هاي مصنوعي روي صورت، ماسك‌هاي گربه و خفاش، جارو، كدوهاي نوراني، بادام، سيب و خانه‌هاي تزئين شده توأم با نور زرد فقط يك جشن معمولي براي تفريح و داشتن وقتي خوش نيست. زماني كه مسيحيت رواج يافت، دشمنان كليسا با تحقير و آزار مسيحيان در شب هالوين، شيطان را مي‌ستودند. پرستندگان شيطان، جمجمه و مذبح و صليب و منبر را در برابر خانه‌هاي خود قرار مي‌دادند و در قرون گذشته بر ديوارهاي كليسا صليب‌هاي زشت كشيده و مسيحيان را منحرف مي‌كردند.

 

كلام آخر:

با مطالعه كتب و آثار و فيلم‌هاي اخير صهيونيست‌هاي جنايتكار به اين نتيجه رسيدم كه آنها با اهداف از پيش تعيين شده سعي دارند تا جهان را هر چه بيشتر به سمت شرارت و تباهي و فساد پيش ببرند و با ايجاد فرقه‌هايي چون شيطان‌پرستي – كابالائيسم – رئال و ... و گسترش موسيقي‌هاي منحط غربي و ترويج ظلم و ستم و خشونت در اذهان مردم جهان اينگونه وانمود مي‌كنند كه ما طرفدار مسيح هستيم. آنها تشكيل دولت اسرائيل را نشانه ظهور عيسي مي‌دانند و معتقدند براي شتاب دادن به ظهور بايد دست صهيونيست‌ها را باز گذاشت!! جاي تعجب است كه ‌آنها در جاري شدن امر خداوندي اصرار و تعجيل دارند!!

در آستانه سال 2000 م. نيز ديديم كه شور و التهاب و اشتياق در جوامع مسيحي چه غوغايي به پا كرده بود مسيحيان منتظر، به ويژه در ايالات متحده آمريكا، فرقه‌هاي مذهبي عجيب و غريبي درست كرده و به رسوم و آيينهاي شگفت‌آوري روي آورده بودند. برخي از اين فرقه‌ها براي پيوستن به حضرت عيسي، عليه‌السلام، خودكشي كردند!

توجه به وضع جهان علاوه بر علايم سنتي ظهور منجي كه در متون ديني آمده، نشانه‌هاي مدرن ظهور را مشخص مي‌كند كه بزرگترين آنها «امكان جهاني شدن» اقوام و ملل و كم‌رنگ شدن مرزهاي سياسي كشورها به لحاظ رواج تكنولوژي ارتباطات در كل عالم و همچنين رواج خشونت و فساد و بي‌بندوباري در جهان است. كه به عنوان بستر حكومت جهاني منجي ارزيابي مي‌شود. ديگري «سازماندهي جهاني ظلم» و تك قطبي شدن جهان به دست اشرار عالم است كه در زمانه ما ا تفاق افتاده و بديهي است «عدلي جهاني» بايد آن را جبران نمايد.

«با اميد به آنكه خداوند يكتا كه تمام زيباييها و مهربانيها و منتهاي كمال را دارا مي‌باشد ما را از لغزشها و انحرافات نجات دهد تا بتوانيم با نگاهي زيبا و اميدوار به جهان هستي بنگريم »

 

منابع

هيوم، رابرت: اديان زنده جهان، مترجم: دكتر عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، شماره اول، 1369، ص 286.

نبي سليم، محمد: مقاله يزيد به شيطان‌پرستي يا ثنويت‌گرايي، مجله مشكوه، تابستان 1379، شاهرود شماره 67.

سخنراني دكتر حسن عباسي با عنوان «شيطان‌شناسي و مدرن و عينيت يافتن شيطان در قرن 21»

4. گيذتر، آنتوني: جامعه‌شناسي، مترجم: منوچهر صبوري، تهران: شرني، چاپ شانزدهم 1376 و جلد 9، بخش دوم: شماره 5، صص 150 – 149.

5. رجبي، محمود: انسان‌شناسي، قم، مركز انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمه‌ا..)، چاپ هشتم، مجموعه كتابهاي آموزشي از راه دور، 1385، 2 / 60 – 43.

حسامي – نازي (شيروا): مقاله «شيطان در همين نزديكي است»، مجله خانواده سبز، شماره 163، صص 37 – 36.

فصلنامه مكتب اسلام، شماره 4، مقاله گروه شيطان‌پرستان مصر.

توسلي، بابك: مقاله شيطان در موسيقي غرب، نشريه نگاه تازه، شماره سوم و چهارم، ص 147.

قزويني، سيد محمد كاظم: امام مهدي از ولادت تا ظهور، ترجمه و تحقيق: علي كرمي و سيد محمد حسيني، قم، دفتر نشر الهادي، چاپ اول، زمستان 1376، بخش 18. صص: 688 – 687.

جمعي از نويسندگان: پيشگوييها و‌ آخرالزمان، تهران، مؤسسه فرهنگي موعود عصر عج، چاپ اول، 1382، جلد دوم، بخش اول، مقالات «فاطمه شفيعي سروستاني». صص: 179 – 177.

ر. ك: مقاله ضد مسيح (Anti christ)، محمد اسماعيل‌نژاد، 1384، دفتر ثبت كرامات مسجد مقدس جمكران.

ر. ك: مقاله خرافات ديني در سينما. سايت علمي پژوهشي يهود، اومانيسم و صهيونيسم بين‌الملل.

ر. ك:

Robert garves and raphael patais , hebrew myths

ر. ك:

Jodan , the hebrew story in the middle ages.

ر. ك:

I. Epstein , the baby Loniun talmud . Lon don: socino

ر.ك:

Raphael patai , the hebrew goddess , detroit

ر.ك: هولزر، پروفسور هانس: نويسنده كتاب: حقايقي درباره جادوگريه، مقاله:

Anton szandor lavey



:: برچسب‌ها: ظهور , مهدویت , منجی , آخرالزمان , منتظران مهدی , مهدی موعو , نور تولی , شیطان پرستی , شیطان , فرقه شیطان پرستی(بخش سوم) , فراماسونری , شیطان پرستی نوین , شیطان پرستی دینی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : چهار شنبه 1 مهر 1394
فرقه شیطان پرستی(بخش دوم)

http://madresehnews.com/file/attach/201312/7884.jpg

فرقه شيطان‌پرستي

:: قسمت دوم ::

پنج‌ضلعي وارونه نشانه ستاره صبح. نامي که به شيطان تعلق دارد. اين علامت در مراسم مخفيانه (کابالا) و جادوگري براي احضار ارواح شيطاني استفاده مي‌شود. اين علامت را شيطان‌پرستان با دو ضلع در بالا و ملحدان با يک ضلع در بالا استفاده مي‌کنند. در هر حال اين علامت نشانه شيطان است.

 

واژگان کليدي :

 

شيطان پرستي – فرقه شيطان پرستي – فرقه هاي انحرافي -  نمادهاي شيطان پرستي  

 

 

نمادها و علائم شيطان‌پرستان

1- پنج‌ضلعي وارونه :inverted pentagram نشانه ستاره صبح. نامي که به شيطان تعلق دارد. اين علامت در مراسم مخفيانه (کابالا) و جادوگري براي احضار ارواح شيطاني استفاده مي‌شود. اين علامت را شيطان‌پرستان با دو ضلع در بالا و ملحدان با يک ضلع در بالا استفاده مي‌کنند. در هر حال اين علامت نشانه شيطان است.

2- ديو يا بافومت (baphomet): علامت شيطان‌پرستي، خداي شيطاني و سمبل شيطان ممکن است اين علامت به شکل جواهرات ديده شود.

3- 666: علامت انسان، نشانه جانور (هيولا). مکاشفات يوحنا 13:18 « .. پس هر کس حکمت دارد عدد وحش را بشمارد، زيرا که عدد انسان است و عددش 666 است»

4- «all seeing eye» چشمي که به همه جا مي‌نگرد: آنها معتقدند اين چشم لوسيفر (شيطان) است و کسي که قدرت کنترل آن را دارد بر تمام دارايي‌ها حکومت مي‌کند. اين علامت در در پيشگويي‌ها به کار مي‌رود. جادوها، نفرين‌ها، کنترل‌هاي روحي و تمامي انحرافات تحت اين علامت کار مي‌کنند. اين علامت روشنفکران است. به پول رايج ايالات متحده نگاهي بيندازيد. اين علامت اساس نظم نوين جهاني است.

5- صليب وارونه «upside down cross» نشانه استهزاء و رد کردن مسيح مي‌باشد. گردنبد‌هاي آن توسط شيطان‌پرستان زيادي به کار مي‌رود. اين علامت را مي‌توان همراه خواننده‌هاي راک و روي آلبوم‌هاي آنها ديد.

6- سر بز «goathead» بزمندس mendes (همان da,al ؟؟ خداي باروري مصر باستان) بافومت، خداي جادو scapegoat(بز طليعه يا قرباني). اين يکي از راه‌هاي شيطان‌پرستان براي مسخره‌کردن مسيح است زيرا گفته‌ مي‌شود که مسيح مانند بره‌اي براي گناهان بشر کشته شد.

7- هرج و مرج anrrchy: اين علامت به معناي از بين بردن تمام قوانين مي‌باشد به عبارت ديگر «هر چه تخريب‌کننده است تو انجام بده» يعني همان قانون شيطان‌پرستي اين علامت توسط بانک‌ها، هوي‌متال‌ها و لاک‌ها به کار مي‌رود.

اين قبيل آثار سمبل‌ها و نمادهاي شيطاني فرقه شيطان‌پرستي را تبليغ و ترويج مي‌کنند. مظاهري چون «خفاش - مار- عقرب- عنکبوت - شغال - کلاغ - بز‌وحشي - جمجمه و استخوان – شمشير خون‌آلود- صليب وهلال وارونه - ستاره پنج‌پر و شش‌پر- صورتک‌هاي شيطاني – غول و جن – جارو و عصا – رنگ‌هايي چون سيا، قرمز و آبي‌روشن – اعدادي چون 6 و 666 – اشکالي مثل مثلث و دايره‌هاي ناقص و... ) نبايد به سادگي از کنار اين نمادها گذشت. چرا که ده‌ها سال است که در لواي همين علائم و نشانه‌هاي غرب فرهنگ خود را به ساير نقاط جهان صادر کرده‌است. متأسفانه بسياري از توليدکنندگان محصولات فرهنگي هم به توسعه اين نمادها کمک شاياني مي‌کنند و اين سمبل‌ها و تفکرات خطرناک و ضد خدا را رواج مي‌دهند مهمترين علامت شيطان‌پرستان بز شاخدار در بفمت است که دو مار در آلت تناسلي آن وجود دارد که نشانه خداي زندگي (حيات) و خداي مرگ است. ماه پايين (سفيد) نماد زن- ماه بالا (سياه) نماد مرد مي‌باشد. وجود دو مار در آلت تناسلي بز همان جامي است که در نماد داروسازي ديده مي‌شود و نشانه نيروي سلامت و جاودانگي است. کلمه شيطان از ساتان (satan) ابري گرفته ‌شده. لفظ شيطان ماهيت انحرافي دارد ولي در لفظ لاتين چهار کلمه است: لوسيفر- دمون- دويل- بستن.

جايگاه دجال در فرقه شيطان‌پرستي: آنچه در اخبار و روايات در مورد دجال و فرجام دنيا آمده اين است که او در آينده‌اي نزديک خروج مي‌کند زمان خروج او دقيق و مشخص نيست. با ظاهري شيطاني از ميان درياها بيرون مي‌آيد (ديو‌صورت يا اژدها مانند) بر اسراييل (فلسطين) مسلط مي‌شود و در اورشليم ادعاي خدايي مي‌کند. در فرقه شيطان‌پرستي دجال همان ضد‌ مسيح است که نماد او عدد 666- عدد مقدس شيطان‌پرستان است. بنا به عقايد اين فرقه ضد ‌مسيح (دجال) براي مخالفت با مسيح آماده مي‌شود. دجال در زبان عربي به معناي آب طلا است. دجال ستمکاري است که در آخر‌الزمان مردم را گمراه خواهد کرد و در هر سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام مطرح شده‌است.

تبليغات سياسي و فرهنگي شيطان‌پرستان: از جمله خصوصيات عمده اين فرقه رواج روابط بي‌پرواي چيني در مناسکشان است. اين ويژگي در برخي فرقه‌هاي يهودي يا يهودزده ديگر مثل فرانکيست‌ها به بنيانگذاري (يعقوب فرانک يهودي) و دو نمه‌ها (به بنيانگذاري شابتاي زوي يهودي و ناتان غزه‌اي يهودي) نيز ديده مي‌شود. حجم علائمي که در فرهنگ اقتصاد غرب مي‌بينيم تا حد بسيار زيادي شيطاني است و حتي خود غربي‌ها نمي‌دانند که شيطان را مي‌پرستند. همان نمادي که در حج توسط حجاج سنگ زده مي‌شود و در تمام ميادين اصلي اروپا وآمريکا وجود دارد که نام آنها (ابلسک) است و هفده ابليسک که به نام خداي راد و خورشيد ناميده مي‌شوند روبروي واتيکان قرار دارد: هدف اصلي تمام کارگردانان صهيونيستي با موضوع شيطان‌پرستي ارائه مطالب گمراه‌کننده و پورنوگرافي و تحقير جوانان و برده‌داري نوين مي‌باشد. از ديگر تبليغات سياسي شيطان‌پرستان دست شيطان يا (کرونوتي در ايتاليايي) به معناي حکومت شيطان مي‌باشد. اين علامت جهاني از سوي سياستمداران، افراد مشهور و گروه‌هاي هوي‌متال، براي اظهار وفاداري بر نيروهاي شيطاني به کار مي‌رود و علامت بصري به معناي (سلام شيطان) است. دست شيطان براي ( بوش و کلينتون) بسيار آشناست. لورا ‌بوش و جرج بوش هر دو در هنگام آغاز روز دوم رياست جمهوري در 20 ژوئيد سال 2005 اين علامت را به‌کار بردند. اين علامت را علاوه بر جرج بوش، بوسن، بيل کليستن، سيلويوبولوسکوني- اليزابت تيلور- پرنسس ويليام- پل مکارنتي- آزي‌ آوريل‌لوايل استفان دروف- ديوناوارو و بسياري ديگر به‌کار بردند. دست شيطان نشان خداي شاخدار و يک علامت سري جهاني مي‌باشد.

ممکن است جرج بوش کسي باشد که مي‌خواهد آنرا در ايالت متحده گسترش دهد. با مرور اجمالي «اسناد و مکتوبات و اعمال صهيونيست‌ها» به سهولت مي‌توان دريافت که (صهيونيسم بين‌‌الملل) به هدفي کمتر از تصاحب کامل دنيا و تشکيل حکومت واحد جهاني نمي‌انديشد و براي نيل به اين مقصود، ترويج خرافات ديني را به عنوان يکي از راه‌کارهاي اساسي خود برگزيده است. سوء‌استفاده از برخي فرازهاي تحريف‌شده کتاب تورات و انجيل و ترويج اين خرافات از طريق فيلم‌هاي سينمايي از همان آغاز دستور کار صهيونيسم بين‌الملل قرار داشته و همين امر حجم گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌اي از فيلم‌‌هاي ظاهراً ديني (ولي د رباطن خرافي) را در تاريخ سينماي جهان پديد آورده‌است. امروزه در اروري صهيونيسم، هيچ ساحري برتر از سينما و هيچ سحري مهيب‌تر از خرافات ديني نمي‌توان يافت. خرافات ديني يهود متکي بر چند رکن است که هر يک تاکنون بارها دستمايه آثار سينمايي گوناگون قرارگرفته و بعضاً به اديان ديگر ( از جمله آيين مسيحيت) نيز تبري يافته‌است. از جمله اين نگاه‌هاي خرافي نسبت به شيطان در فيلم‌هاي سينمايي هاليورد است. اساس اين نگرش، شيطان مفهومي اهريمني است که با قدرتي مخوف و ويرانگر در برابر اراده پروردگار قد علم مي‌کند و با کمک پيروانش، نسل آدمي را در معرض نابودي قرار مي‌دهد. در آن گروه از آثار سينمايي که شيطان را از اين منظر به تصوير کشيده‌اند، انسان بره بي‌پناهي است که به چنگال شيطان اسير شده و هيچ امدادي از جانب پروردگار به او نمي‌رسد. لاجرو آدمي در نبرد نابرابر با شيطان يکه و تنهاست و اميدي هم به امداد الهي ندارد. شيطان براساس تقديري ازلي در زماني معين از زندان دوزخي خود رها مي‌شود و براي انتقام‌گرفتن از نسل بشر معمولاً در کالبد يک انسان حلول مي‌کند. در اين صورت شيطان دوباره به زندان باستاني خود بازمي‌گردد و در انتظار فرصتي ديگر براي نابودي نسل بشر باقي مي‌‌ماند. در اين فيلم‌ها شيطان جسم سياستمداران يا کشيشان را تسخير مي‌کند تا سازندگان اين فيلم‌ها از طرفي سياست را عين نحوست و پليدي نشان دهند و بتوانند سياست را از ديانت جدا کنند و حکومت‌ها را به سمت لائيسم و بي‌ديني سوق دهند. در بسياري از اين قبيل فيلم‌ها محل آزاد شدن و فرورفتن شيطان در زندان دوزخي خود، کليساي مسيحيت است.

اين باور خرافي و كودكانه تاكنون دستمايه آثار سينمايي متعددي قرار گرفته كه فيلم‌هايي نظير «جن‌گير»، «طالع‌نحس»، «پايان روزگار»، «وكيل مدافع شيطان»، «موميايي» «ارباب حلقه‌ها» از آن جمله‌اند. اين فيلم‌ها غالباَ همراه با خشونت، برهنگي، يأس، نوميدي، جادوگري، اسطوره‌سازي، خون‌آشامي، وحشت و ترس هستند. نقد فيلم «شركت هيولاها» و يا داستان «شيطان كوچولو. تعبير خوب و جذابي از ديوها و شياطين ارائه مي‌دهند. فيلم هايي چون «هري‌پاتر» و «ديويد كاپرفيلد» مخاطبان نوجوان و بزرگسال خود را به سست سحر و شعبده و افسانه پيش مي‌برند و آثاري چون، «دراكولا» با حاكم كردن وحشت و نااميدي بر مخاطبان آنها را قسي و سنگدل مي‌كنند و در مجموع روح انسانها را به سياهي و تباهي مي‌كشانند.



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،شیطان پرستی،شیطان،فرقه شیطان پرستی(بخش دوم)،فراماسونری،شیطان پرستی نوین،شیطان پرستی دینی، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : چهار شنبه 1 مهر 1394
فرقه شيطان‌پرستي(قسمت اول)

http://www.up.nazicenter.com/images/1mbseuh5lmn19ikuvbva.jpg

فرقه شيطان‌پرستي

 

قسمت اول

شيطان پرستي جديد را عده‌اي از اهالي انگليس که گفته مي‌شود از نجيب‌زادگان بوده‌اند، براي اينکه از قدرت شيطان و تاريکي بهره ببرند، ايجاد نمودند. شيطان‌پرستي جديد، حدود قرن 15 و 16 ميلادي در انگلستان به وجود آمد و داراي تغييرات زيادي نسبت به شيطان‌پرستي قديمي بود. آنها اعتقادي به وجود خارجي شيطان ندارند و معتقدند که شيطان در طبيعت و در وجود انسان‌ها مي‌باشد و اين باطن هر انساني است که شيطان در آن موجود مي‌باشد.

 

در ادامه ميخوانيم :

  1. تعريف شيطان
  2. تاريخچه شيطان‌پرستي
  3. شيطان‌پرستي قديم
  4. شيطان‌پرستي جديد
  5. يزيديه شيطان‌پرستي و ثنويت‌گرايي
  6. انواع رويکردهاي شيطان‌پرستي
  7. شيطان‌پرستي فلسفي
  8. شيطان‌پرستي لاوي
  9. شيطان‌پرستي ديني
  10. شيطان‌پرستي گوتيک

 

واژگان کليدي :

 

شيطان پرستي – فرقه شيطان پرستي – فرقه هاي انحرافي -  تاريخچه شيطان پرستي – انواع شيطان پرستي

 

 

تعريف شيطان

شيطان نامي براي موجودي فوق طبيعي است که در بيشتر اديان غربي و شرقي، مرکز تجسم بدي مي‌باشد. شيطان در زبان‌هاي گوناگون با نامهايي مثل ابليس، اهريمن، ديو، لوسيفر، دويل (devil)، ستن (satan) خوانده مي‌شود. تصور جسم شيطان، به عنوان يک موجود مافوق طبيعي اصلي، به خوبي تصور فرشته‌ها (الهه‌ها) ابتدا از يکتا‌پرستي غربي ناشي شده است. وقتي که يهوديت با دين ايراني زرتشت تماس پيدا کرد برعکس يکتا‌پرستهاي اصيل، ظاهر زرتشت، دو خدايي بود. يک خداي خير و يک خداي شر. نمونه‌هايي چون اهورامزدا (داناي کل)، دانش اورمزد (الهه نور) و اهريمن (روح شيطان) همچنين دانش انگره‌مينو، الهه تاريکي از اين نمونه‌اند. در يک نبرد نهايي ميان نيروي مافوق طبيعي خير و شر طينت بشر مي‌تواند در يک آزمون سخت آتشين براي اثبات بي‌گناهي – ردشدن از ميان آتش به شرط جان به ‌در بردن - شرکت کند و فقط خير مي‌تواند جان به در ببرد. بنابراين بيشتر خواستار راستا کردن خود با الهه نور و فرشته‌هاي او و دوري‌گزيدن از الهه تاريکي و فرشته اوست. شيطان در نگرش مسيحيان به عنوان يک وجود خلق شده، بوسيله خداست. در حاليکه الهه شيطان در نگرش زرتشت يک هستي خلق شده نيست. در يهوديت، شيطان ابليس ناميده مي‌شود. (satan). در انجيل، کلمه شيطان اسم خصم يا مانع بشر است. در قسمت ديگر از کتاب انجيل، شيطان براي تمردکردن در برابر خدا تلاش مي‌کرد اما در نافرماني ناکام شد و خدا او را به جهنم تبعيد کرد. شيطان در دين اسلام وسيله و عاملي براي آزمايش انسان مي‌باشد. براساس آيات قرآن، شياطين به دو دسته انسي و جني تقسيم مي‌شوند. آنجا که خداوند متعال مي‌فرمايد:

«و اينچنين براي هر پيامبري، دشمني از جنس شيطانهاي انسي و جني (انعام/112)، ” شيطان و قبيله‌اش، شما را از جائي که شما آنها را نمي‌بينيد زير نظر دارد“ (اعراف/28)، آيا او و نسلش را به جاي من دوست خود مي‌گيريد (کهف/50)،

لذا بر هر صاحب عقل و شعوري، لازم و واجب است که بنا بر فرمايش خداوند که مي‌فرمايد:

بدرستي که شيطان دشمن شماست، پس شما نيز او را به عنوان دشمن در نظر آوريد (فاطر/6) به شناخت اين دشمن و دامهاي آن اقدام کرده و با دست توسل به دامان پاک اهل‌بيت پيامبر اکرم (ص) زمينه وصل خود را به زمره بندگان مخلص خدا هموار سازد.

 

تاريخچه شيطان‌پرستي

شايد عده‌اي شيطان‌پرستي را آئيني مدرن و تازه تأسيس بدانند، اما واقعيت چيز ديگري است. بايد گفت اين آيين، از قرن‌ها پيش از ميلاد مسيح وجود داشته است. آثار به دست آمده از بعضي قبايل اين سخن را تصديق مي‌نمايد که شيطان‌پرستي در نواحي آمريکاي لاتين، آمريکاي جنوبي و مرکزي به قرن‌ها پيش از ميلاد برمي‌گردد. در اکتشافات به دست‌ آمده به اين نتيجه رسيده‌اند که يکي از قبايل موجود در آمريکاي جنوبي، اعتقاد بسيار زيادي به مسأله حسن و قبح داشتند و شيطان را پرستش مي‌کردند و حتي قرباني‌هايي را نيز از انسان به شيطان هديه مي‌کردند که مکان‌هايي که در آن مراسم قرباني را انجام مي‌دادند، هنوز وجود داشته و اجساد موميايي به دست‌ آمده و نوع کشته‌شدن‌ها، حاکي از همين مطلب مي‌باشد. در آفريقاي مرکزي نيز، درقبايلي كه معروفترين آنها قبيله اوکاچا مي‌باشد. شيطان به عنوان قدرت مطلق زمين و آسمان و خالق آنها و خداي خشم و نفرت پرستش مي‌شد. مفهوم شيطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفته ‌است. در اصل در سنت مسيحيان وجود، شيطان به عنوان بخشي از آفرينش ديده شده‌ است که دربرگيرنده قانوني است که مي‌تواند در مقابل خواست خداوند مخالفت کند. در خلال قرن‌ها اين مفهوم به مخالفت صرف عليه خداوند تحريف شده‌ است. به هر حال همان‌طور که گفته ‌شد تاريخچه شيطان‌پرستي به سالهاي بسيار دور برمي‌گردد که بعدها اين آيين با گذشت زمان دچار تحولاتي در قرن 14 و 15 ميلادي به شکل نوين خود ايجاد شد. فرقه شيطان‌پرستي را مي‌توان به قديم و جديد تقسيم کرد که در ذيل به شرح مختصري از آنها مي‌پردازيم:

 

الف) شيطان‌پرستي قديم:

مبدأ شيطان‌پرستي قديمي، به قرون اوليه برمي‌گردد. انسان‌هاي اوليه براي اينکه در مقابل قدرتي بزرگ، سجده نمايند به ستايش موجودي فوق طبيعي که قدرت فوق‌العاده‌اي داشته مي‌‌پرداختند که مبدأ شيطان‌پرستي قديمي را بوجود آورد. آنها اعتقاد داشتند که شيطان وجود دارد و قدرت او عظيم‌ترين قدرت در جهان است. اصل شهوت‌راني و ارضاي جنسي، يکي از اصول مهم اين آئين است. شيطان‌پرستي قديمي مخالف با مسيحيت و کليسا است و آنها را عامل بدبختي مردم مي‌داند. اين گروه در آئين‌هاي خود اعمال ضد مسيحيت را انجام مي‌دادند. آنها مي‌گفتند: مسيح پيامبري بود که بايد زمين را آباد و مردم را به راه راست دعوت مي‌نمود. اما او تنها دروغگويي وبدي را در جامعه رواج داده بود. در اين آيين، قرباني انسان امري ضروري براي آرامش و احترام به شيطان مي باشد و قرباني دختر‌بچه ها بهترين هديه براي شيطان عنوان مي‌گردد. ريختن خون، نشانه تقدس مراسم قرباني مي‌باشد. آنها به جهنم اعتقاد نداشتند وعنوان مي‌کردند که جهنم همين دنيايي است که در آن زندگي مي‌نماييم و همچنين شيطان را داراي هويت خارجي مي دانستند.

 

ب) شيطان‌پرستي جديد:

شيطان پرستي جديد را عده‌اي از اهالي انگليس که گفته مي‌شود از نجيب‌زادگان بوده‌اند، براي اينکه از قدرت شيطان و تاريکي بهره ببرند، ايجاد نمودند. شيطان‌پرستي جديد، حدود قرن 15 و 16 ميلادي در انگلستان به وجود آمد و داراي تغييرات زيادي نسبت به شيطان‌پرستي قديمي بود. آنها اعتقادي به وجود خارجي شيطان ندارند و معتقدند که شيطان در طبيعت و در وجود انسان‌ها مي‌باشد و اين باطن هر انساني است که شيطان در آن موجود مي‌باشد. مراسم شيطان‌پرستي جديد، مراسمي است براي دعوت از شيطان باطني و حس اهريمني دروني که با اعمال جنسي، آرام گيرد. آن‌ها جسم‌پرست هستند و اعتقاد دارند انسان بايد کاملترين لذات جسماني و جنسي را در اين دنيا ببرد. آنها هيچ اعتقادي به قرباني‌کردن انسان و حتي حيوان ندارند.

 

يزيديه شيطان‌پرستي و ثنويت‌گرايي:

طايفه کردان يزيدي که امروزه اقليت اندکي از آنها در نواحي کردنشين ايران و عراق ساکن‌اند بقاياي يک فرقه صوفي تلقي مي‌شوند که به دلايلي دچار انحراف عقايد شده و مورد تعدي همسايگانشان قرار گرفته‌اند. در کتب تاريخ از دو گروه «شيطانيه» و «شيطان‌پرستان» نام برده شده است که گروه اول منتسب به محمد‌بن‌نعمان معروف به «شيطان‌الطاق» متکلم و اديب شيعي‌مسلک قرن دوم هجري مي‌باشد که به نعمانيه يا شيطانيه معروفند. گروه دوم همان يزيدي‌ها هستند که منتسب به «يزيد‌بن‌معاويه» يا «يزيدين انسيه» خارجي بوده، توسط يکي از صوفيان قرن ششم پايه‌ريزي شده‌اند. امروزه جمعيت يزيدي‌ها در ترکيه و عراق نزديک به 50 هزار نفر است و در دهکده جبارلو در ماکوي آذربايجان 25 خانوار يزيدي ساکن هستند که تظاهر به مسلماني مي‌کنند. يزيدي‌ها داراي دو کتاب مقدس به نام‌هاي جلوه و مصحف‌رش (به معناي کتاب سياه) مي‌باشند که اولي منتسب به شيخ عدي و شامل اوراد و اذکاري از اوست و دومي که دو قرن بعد بعد از شيخ تحرير شده حاوي برخي اصول اين آيين است. در هر دو کتاب مطالب خرافي و متناقض بسيار است. نزد يزيديان متشرع قرآني موجود است که گاه به آن رجوع مي‌کنند اما روي کلمات لعن و شيطان را پوشانده‌اند و گمان دارند که مسلمانان اين الفاظ را به قرآن افزوده‌اند.

 

انواع رويکردهاي شيطان‌پرستي

 

الف- شيطان‌پرستي فلسفي philosophical Satanism:

اين شاخه از شيطان‌پرستي را منتسب به آنتوان لاوي (رهبر کليساي شيطان) مي‌دانند. او کسي بود که کليساي شيطان را تأسيس کرد. در نظر شيطان‌پرستان فلسفي، محور و مرکزيت عالم هستي، خود انسان است. بزرگترين آرزو و شرط رستگاري اين نوع از شيطان‌پرستان برتري و ترفيع ايشان نسبت به ديگران است. آنها عموماً خدايي براي پرستش قائل نمي‌دانند و به زندگي غيرمادي بعد از مرگ نيز عقيده‌اي ندارند. در نظر اين گروه هر شخص خداي خودش است. آنها با تکيه بر عقايد انساني وابسته به دنيا، مطالب مربوط به فلسفه عقلاني را خار مي‌شمارند و به آنها به ديد ترس از مسائل ماوراء‌الطبيعي مي‌نگرند وتنها به وسيله آن، يک زندگي عقيم و تنها بر مبناي «جهان واقعي» را تشکيل ميدهند.

 

ب- شيطان‌پرستي لاوي lavey Satanism:

اين نوع از شيطان‌پرستي بر مبناي فلسفه آنتوان لاوي که در کتاب «انجيل شيطان» و ديگر آثارش آمده است تشکيل ‌شده است . يک شيطان‌پرستي لاوي، مدعي آن است که کساني که خودشان را با شيطان‌پرستي هم‌رديف مي‌دانند نبايد به طرز فکر گروهي خاص وفادار باشند و آنها را از لحاظ اخلاقي قبول نداشته‌ باشند و در ازاي آن گرايشات انفرادي داشته‌ باشند و بايد به طور دائمي يک سر و گردن بالاتر از کساني باشند که خود را از لحاظ اخلاقي، قوي مي‌دانند.

 

ج- شيطان‌پرستي ديني religious Satanism:

گرايشات شيطان‌پرستي ديني اغلب مشابه شيطان‌پرستي فلسفي است. گر چه معمولاً پيش‌نيازي براي خود قائل مي‌شوند و آن پيش‌نياز اين است که شيطان‌پرست اول بايد يک قانون ماوراء‌الطبيعي را که در آن يک يا چند نفر خدا تعريف شده است که همه شيطاني هستند يا به‌وسيله شيطان شناخته مي‌شوند. خداي آن‌ها همان فرشته رانده ‌شده از درگاه خدا مي‌باشد. آنها معتقدند که طغيان او در برابر خدا کاملاً درست بوده. اين گروه به آزادي فکر و عمل و بالابردن خود به هر وسيله‌اي مانند جادو اعتقاد دارند. اين گروه براساس آيه‌اي از تورات که در آن اشاره شده خدا به انسان اجازه استفاده ازميوه درخت دانايي را نداد تا چشمانش باز گردد و خوب و بد را ببيند و خود تبديل به خدا شود وي را عامل آگاهي انسان‌ها مي‌دانند و انسان را از پرستش خدايي که مانع آگاهي و پيشرفت انسانهاست برحذر مي‌دارند و انسان را براي شناخت مسير درست کامل مي‌بينند و همچنين خداي مورد پرستش را خدايي ظالم مي‌دانند که چند بار در طول تاريخ ظلم‌هاي بزرگي به انسانها کرده ‌است.

 

د- شيطان‌پرستي گوتيک gothic Satanism:

اين نوع از شيطان‌پرستي هماني است که در عصر سلطه کليسا به وجود آمده بود. در اين نوع شيطان‌پرستي گفته مي‌شود که کودک‌خواري، قرباني‌کردن دختران، بزکشي و تمام کارها و اعمال ضد کليسا را انجام مي‌داند.



:: برچسب‌ها: ظهور , مهدویت , منجی , آخرالزمان , منتظران مهدی , مهدی موعو , نور تولی , شیطان پرستی , شیطان , فرقه شیطان پرستی(بخش اول) , فراماسونری , شیطان پرستی نوین , شیطان پرستی دینی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : چهار شنبه 1 مهر 1394
پاسخ آيت‌الله صافي گلپايگاني به چند استفتا با موضوع مهدويت
http://mahdizamane.persiangig.com/image/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1%20%D9%85%D8%B0%D9%87%D8%A8%DB%8C%20%D9%85%D9%87%D8%AF%D9%88%DB%8C%D8%AA/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1%20%D9%85%D8%B0%D9%87%D8%A8%DB%8C%20%D9%85%D9%87%D8%AF%D9%88%DB%8C%D8%AA1%20(3).jpg
پاسخ آيت‌الله صافي گلپايگاني به چند استفتا با موضوع مهدويت

خبرگزاري فارس: آيت‌الله صافي گلپايگاني به چند استفتا از سوي جمعي از ارادتمندان به ساحت نوراني امام عصر (عج) در خصوص مهدويت پاسخ داد.

به گزارش خبرنگار آيين و انديشه فارس، تعدادي از جوانان با توجه به مباحثي كه امروزه در برخي پايگاه‌هاي اطلاع‌رساني و نشريات در خصوص مهدويت مطرح مي‌شود، پاسخ چند سؤال فقهي در مبحث مهدويت را از آيت‌الله صافي گلپايگاني جويا شدند كه اين مرجع تقليد شيعه به آنها پاسخ گفت.

* سخنرانان، مبلغان و نويسندگان مهدوي در سخنراني‌ها و مقالات خود بيشتر بايد به چه موضوعاتي بپردازند و چه مطالبي را در اولويت قرار دهند؟
- به طور كلي منتظران وظيفه دارند در همه رشته‌ها و شعب امام‌شناسي، معرفت خود را به وجود مقدس حضرت بقية‌الله‌الاعظم ـ ارواح العالمين له الفداء ـ كامل نمايند و به اين نكته مهم توجه داشته باشند كه بخش بشارت‌هاي قرآن مجيد و احاديث شريف مربوط به آن حضرت و همچنين خصائص آن حضرت و قيام جهاني ايشان و لزوم انتهاي جهان به چنان عصر تام كه نهايت دعوت و تبليغ انبياء مي‌باشد، بسيار بااهميت است. و مسائل مربوط به عصر غيبت و امتحان مؤمنين و تمحيص و تخليص آنها و نيز بيان فضائل مؤمناني كه در اين عصر بر استقامت دين و ولايت ائمه طاهرين ـ عليهم السلام ـ و خصوص ولايت شخص وجود مبارك ايشان پايدار مي‌مانند، و اضطرابات و دگرگوني‌ها كه موجب تزلزل اشخاص ضعيف العقيده مي‌شود، آنها را تكان نمي‌دهد و كالجبل الراسخ مانند كوه و از كوه استوارتر در حفظ ايمان و عمل به احكام پايدار مي‌باشند، بسيار مهم است. روايات راجع به علائم ظهور مخصوصاً رواياتي كه از اوضاع آخرالزمان و غربت اسلام و دشوار شدن دينداري و راه و شغل حرام، همه مطالبي است كه به مناسبت مجالس و مستمعين مخصوصاً روايات مربوط به بانوان و امتحانات خاص آنها و حضور آنها با مردهاي بيگانه در مجالس به طور رسمي بايد تذكر داده شود.

* سخنرانان، مبلغان و نويسندگان مهدوي تا چه حد مي‌توانند به تطبيق حوادث و رويدادهاي عصر حاضر با حوادث و رويدادهاي پيش‌بيني شده در روايات عصر ظهور و آخرالزمان بپردازند، يا شخصيت‌هايي را به عنوان شخصيت‌هاي مطرح در عصر ظهور مطرح كنند؟
- تطبيق جزمي اشتباه است؛ البته بعض وقايع است كه از علائم بعيده است، ولي حوادث بايد مطرح باشد، ولي تطبيق شخصي صحيح نيست. البته تطبيق غيرتشبيه است و غالباً تطبيقات تمام نيست.

* برخي سخنرانان، مبلغان و نويسندگان مهدوي معتقدند كه با تطبيق شرايط عصر حاضر با شرايط عصر ظهور يا معرفي برخي چهره‌ها به عنوان چهره‌هاي مطرح در عصر ظهور بهتر مي‌توان جوانان را به مباحث مهدوي جلب كرد و شور و نشاط سياسي و اجتماعي آنها را بالا برد، اين نظر تا چه حد درست است؟
- البته در هر زمان چهره‌هاي پاك و چهره ناپاك وجود دارند كه در آخرالزمان يك اكثريت تظاهر فوق‌العاده و فراگير دارند همانطور كه در روايات آمده زمين از جهل و ظلم و جور پر مي‌شود، اينها اهل معاصي و مناهي و بيشتر لائيك و ملحد مي‌باشند. بايد به مردم توصيه كرد كه با امر به معروف و نهي از منكر هرچه مي‌توانند از فساد و افساد اين اشخاص جلوگيري نمايند و مسئله عرض اعمال به آن حضرت را تذكر دهند. بايد به مردم رسانده شود كه در آخرالزمان اين مفاسد و اين خطرات براي دين مردم هست تا موجب تنبه و بيداري و اجتناب آنها از معاصي شود.

* در برخي روايات از هرگونه تعيين وقت براي ظهور نهي شده و در برخي ديگر تأكيد بر نزديك ديدن ظهور شده است، چگونه مي‌توان اين دو دسته روايات را با هم جمع كرد؟
- وقت ظهور را هر كس تعيين كند تكذيب مي‌شود، ولي طلب قرب ظهور و دعاء براي تعجيل در فرج از وظايف مهمه است كه بر حسب بعض روايات فاضل‌ترين عبادات است. در قرآن در مورد روز قيامت و ساعت مي‌‌فرمايد: «اقتربت الساعة» اين يك نوع نزديكي است كه نسبت به ساعت صغري و ظهور حضرت نيز بايد گفت نزديك گرديده و نزديك مي‌شود، ولي از سوي ديگر در روايات طول غيبت آن حضرت بسيار مطرح شده است و امير المؤالمنين ـ عليه السلام ـ مي‌فرمايد: «ماأطوَلَ هذا اَلعَنَاءَ و أَبعَدَ هذا الرَّجَاء؛ چقدر طولاني مي‌گردد رنج زمان غيبت و چقدر دور است زمان تحقق اين اميد.» ما در همين حال كه هر آن و زمان منتظر ظهوريم چنان در ايمان به آن حضرت و تحقق روز آن ظهور و قيام جهاني ثابت قدم مي‌باشيم كه اگر صدها هزار سال هم به طول بيانجامد در آن نقطه‌اي هستيم كه ثابت و پايداريم و هرگز ذره‌اي در آن شك و ترديد نخواهيم داشت.



:: برچسب‌ها: ظهور , مهدویت , منجی , آخرالزمان , منتظران مهدی , مهدی موعو , نور تولی , پرسش و پاسخ , موضوع مهدویت , استفتا , آیت الله صافی گلپایگانی , امام زمان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : دو شنبه 30 شهريور 1394